عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

نامردی


کلی بهشون بر میخوره وقتی میگی آدمهای چندشی هستین
حتما یه چیزی میدونستم که گفتم دیگه، حالا چون شومایید نمی گم همتون، میگم 99.9 درصدتون و شوماها خودتونو تو اون یک دهم ببینید


به م میگم فک نکنم ازدواج کنم!
م: آخه برای چی؟ 
من:نمی تونم به مردا اعتماد کنم
م:حق داری،کجا شو دیدی !تازه بعد از اینکه با کلی عشق زندگی رو شروع میکنیم نهایت دو سه سال چیزی نمی گیم و سر خونه و زندگیمون هستیم ولی بعد از سه چهار سال مطمئن باش میریم دنبال یکی دیگه
من:خوب هر چی باشه شماها خودتونو بهتر میشناسید
اینم مکالمه من و یه مارموز از جنس چندش


خیلی پستی میخواد آدم با وجود زن و دو تا بچه تا یه دختر رو میبینه شُل میشه و بهش پیشنهاد ... میدهنمی دونم برای کی تاسف باید خورد!
برای اون زن بیچاره که شوهرش همه ی دنیاشه! برای اون بچه ها که پدرشونو بزرگترین و قویترین فرد عالم میدونن! یا خود نامردش؟؟!!!
چرا بعد از چندین قرن که از دوران جاهلی میگذره هنوزم آدمایی هستن که تمام لذت زندگی رو تو همین نیاز میبینن؟!!!!!!!
نه من میتونم به این سوال جواب بدم نه تو!

از این بحث نامردا بگذریم بریم سر این چند روز!
اونوختا که امتحان داشتم بیشتر به روز میکردم تا الان که مثلا فارغ از درس و امتحانم!
چهارشنبه مامان بزرگم از سوریه اومد، آقا مری هم که از اول هفته شمارش معکوس میکرد به آرزوش رسید و به قول خودش بعد از یک ماه و سه روز ما رو روئیت کردتازه پنجشنبه هم خونمون بودنباهام کلامی حرف نمیزد بازم با اس ام اس حرفاشو میزد؛ از جمله مسیج های بامزه اش تو این چند روز: شام چی درست کردی؟ اینقد کار نکن خسته میشه دو دقیقه بشین تو اتاق پذیرایی بزار ببینمت الان فرحزادم چی میخوری برات بیارم(از ارسال این مسیج آخری یک ساعت هم نمیگذره)حالا منم یا جواب مسیج ها رو نمی دادم یا اگه میدادم همچین میزدم تو برجکش که تا یه ساعت منگ بود

داشتیم از خونه مامان بزرگ میومدیم خونه تو خط ویژه پلیسا یه موتوری رو گرفته بودن، من از پنجره ماشین داشتم نگاش میکردم پسره هم نگام کرد ،(یه بلوز قرمز پوشیده بود با شلوار لی، شکم گندای داشت با اون لباس تنگش خودتون تصور کنید چه چندشی بود  ) همین که پلیسه اومد لباسا شو بگرده ییهو از دست پلیسا فرار کرد  با اون هیکلش عین فشنگ میدوید،پلیس ها هم نتونستن بگیرنش و اونم فرار کرد اون لحظه احساس وحشتناکی داشتم که اصلا نمی تونم توصیفش کنم



جک نوشت:به ترکه میگن تولدت کیه؟ میگه 5 آذر ؛ میگن چه سالی؟ میگه هر سال
پی نوشت: دلم برای این اسمیلی های قدیمی خودم تنگ شده بود

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:05 ب.ظ http://www.oko.ir

احساس لذت از اینترنت www.oko.ir

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد