از اونجایی که ما آدم های معروفی بودیم و هستیم و خواهیم بود، امروز تو کل شبکه های تلویزیونی نشونمون داد
بازم از اونجایی که خیلی متواضعیم نمی خواستیم جلو دوربین بریم ولی چون دستور رئیس بزرگ بود که هیچ کس تو سازمان نَمونه ما هم مجبور شدیم اطاعت امر کنیم(البته رویا رفته بود امامزاده صالح و کاملا قصر در رفته بود)
کم مونده بود مجبورمون کنن بریم اِبن بابویه
کلی هم سوتی دادیم که از تعریف کردنش معذوریم چون آبروم میرهنیست من خجالتیم، به خاطر این گفتم
(هان؟ چیه؟
)
دیروزم یکی از کله گنده ها اومده بود بازدید، تو یه سخنرانیه یک ساعته که کرد، کل موضوعاتی رو که تو دنیا بود به هم بافت و آخرشم هیچی نفهمیدیم، خیلی جای تاسف داشت که ...
وسط سخنرانی داشت از غرب و کثافت کاری هاشون میگفت که بحث رو کشوند به هالیوود، باید قیافه ی آقای ع رو میدید وقتی جناب د هالیوود رو هالود تلفظ کردتو سالن کنفرانس ملت داشتن از خنده میمردن ولی از ترس اون بادی گارد قولچماف(بلد نبودم چطور مینویسن) کسی جرات خندیدن نداشت، آخر برنامه هم نزدیک بود تخته وایت بردی رو که گوشه ی سالن بود پرت کنه رو ندا
فک کنم چشم آقاشونو دور دیده بود
قرار بود سه شنبه بریم خونه سارا(چند ماه پیش یه پست در موردش نوشته بودم) ولی باز هم برنامه هامون جور در نیومد ، احتمالا یکشنبه بریم، خونشون کرجه، قراره یه از صبح تا بعد از ظهر رو بدون دغدغه و فکر روزگار و ... سپری کنیم(جهت اطلاع دُکی بود)
پی نوشت:دیگه مشکلی تو ادیت پست ارسالی نیست،( خواستم از محسن و امیر خان تشکر کنم)
جای قلم توانای شما در oko.ir خالی ست...