تو این هفته پارسی باکس مشکل داشت، ولی قبلا تو پنل مدیریتی این اخطار رو داده بود. به همین خاطر این بار عصبانی نشدمبا سپاس فراوان از مدیران به خاطر اطلاع رسانیه به موقع(خدایی قدر دان بودن رو حال می کنی)
تو این هفته که نبودم اتفاقات خوب و بد زیادی افتاداز اون هفته های تاریخی بود که تا حالا کم برام پیش اومده بود
اتفاقای بدش مال من و اتفاقای خوبش رو براتون مینویسم!(هر چی آرزوی خوبه مال تو)
محسن داوری رو که میشناسین؟! از دوستای اینترنتی و وبلاگی من! همچنین از مدیران پارسی باکس!
هفته ی پیش محسن به جرگه ی متاهلین پیوست
وقتی بهم گفت اولش باور نکردم، ولی وقتی به واقعی بودن قضیه پی بردم از خوشحالی گریه ام گرفته بود(همیشه وقتی میفهمم کسی می خواد ازدواج کنه گریه ام میگیره)
خدا می دونه چقدر از این خبر خوشحال شدم، وقتی محسن باهام درد و دل میکرد همیشه دعا میکردم بتونه خوب تصمیم بگیره!
محسن عزیز مطمئنم انتخابت حرف نداره، برای تو و همسر عزیزت از صمیم قلبم آرزوی خوشبختی میکنم، امیدوارم به آرامش برسی!
آهای بقیه تنبلا! از محسن یاد بگیرید، جربزه(جربذه، جربظه) داشته باشید! اینقدر این پا و پا نکنید! اینقدم سخت نگیرید! تا خودم اینجا رسما بهتون تبریک بگم!
مثل تیچر زبانمون که هر وقت حرف ازدواج می شه به تنها کسی که میگه (زود باش ! بِجُنب! ) منم!
سعید رو که میسناشین؟! دوست خیلی خوب اینترنتی و وبلاگی من!!!
آزمون کارشناسی ارشد قبول شدهر چند سال پیش هم قبول شد، ولی امسال تصمیم گرفت بره! رشته ی شیمی کاربردی! اونم کجا! سمنان
!
سعید جان خیلی خوشحالم که تصمیم گرفتی بری! هر چند من رو آرزو به دل گذاشتی( دلم میخواست بره سر بازی و کچل کنه)
خیلی خوشحالم! امیدوارم دکتری قبول شی!و امیدوارم تو هم مثل محسن زودتر سر و سامون بگیری! هر چند تو قبلا با 30 یا ست ازدواج کرده بودی
نمی دونم این خبر رو که شنیدم باید جزو خبر های خوب بزارم یا خبر های بد!
چند سال پیش تو اینترنت کسی با احساس من بازی کرد! یه جورایی من تنها قربانی نبودم! و فکر میکنم اون زمان بیشتر از صد نفر رو با حرفاش خام کرد! نمی خوام زیاد وارد جرئیات بشم ولی از لحاظ روحی روانی ضربه های بدی بهم زدخیلی بدتر از اون چیزی که حتی فکرشو بکنید!
با حرفاش ملت رو جادو میکرد! امکان نداشت کسی که برای اولین بار وبلاگشو می خونه ! نا خودآگاه آرشیوشو نخونه! ساحره بود!
این هفته خبرشو خوندم که دستگیر شد!
سال پیش آقای س بهم گفت که دارن از روی آی پی دنبالش میکنن ولی نمی تونستن بگیرنش!
ولی خوشبختانه بالاخره گرفتنش!(قضیه بر میگرده به سال 84)
ولی الان دستگیر کردنش چه فایده داره!
دیروز با خانواده رفته بودیم تنگه واشی! بابا اولین بار بود میومد! خیلی بهمون خوش گذشت جای شما خالی! ولی بازم مصدوم شدم! از ناحیه زانو
تازه دیروز فقط تنگه ی اول رو رفتمتنگه ی دوم رو نرفتم و به غلط کردن هم نیوفتادم
اگه بدونید چه بارونی بود! کلی حال و صفا کردیم!
اضافه نوشت:
گفتم اتفاقات بد مال من ولی تصمیم گرفتم تجربه های این اتفاقات بد رو بنویسم! که حتما به دردت میخوره
تو زندگیت به هیچ کس تکیه نکن و همیشه رو پای خودت وایسا! و هیچ وقت به کسی وابسته نشو ! فقط به خودت اتکا کن! مطمئن باش حتی صمیمی ترین دوستت هم یه روزی تنهات میزاره! اگه تو تمام لحظه هات تنها به خودت تکیه کنی وقتی تو بحرانی ترین و سخت ترین لحظه های زندگیت همه تنهات گذاشتن اونموقع میفهمی که الکی نمی گن، رو پای خودت بایست!(وجود خدا رو نادیده نگیر)
توی زندگیت به هیچ کس اعتماد نکن! هر وقت به این نتیجه رسیدی که کسی رو کاملا میشناسی و قابل اعتمادته، مطمئن باش هنوز نشناختیش!
پس تو زندگیت حتی به چشم های خودتم اعتماد نکن!
تو تلخ ترین لحظات زندگیم کسی رو اذیت نکردم و برای کسی جز خودم مشکلی نساختم! تو شرایط سخت زندگیت چند روز هیچی نخوردن و زانوی غم بغل کردن، چیزی جز داغون کردنت نداره!(با تمام وجودم این چند روزه اینو حس کردم) اگه احساس کردی کسی داره آرامش زندگیت رو به هم می زنه بزارش کنار! وجودشو نادیده بگیر! حتی اگه برات مثل جون کندن باشه!
بی خود نیست که میگن دندون خراب رو باید کشید! ولی اینم یادت باشه دندون خراب رو که بکشی جاش همیشه خالیه!(علم اینقد پیشرفت کرده که بتونی یه دندون دیگه بکاری!)
روحیه ی خوبی دارم، مگه نه! هر کی دیگه جای من بود می تونست به این زودی بر گرده به شرایط قبلش؟!!