عجب جشنی بود، جشن تولد سایتمون!
کلی بهمون خوش گذشت، کلی عکس گرفتیم، م برامون کلیپ ساخته بود با آهنگ محمد نوری(لالا لالا لا لا لا، ما برای آنکه ایران...) عکس همه امون هم توش بود
آخر جشن هم مراسم کیک بری و کیک خوری داشتیم، از همه با احساس تر این بود که همگی (تقریبا سی نفر) با هم عکس انداختیم یه حس خاصی داشتیم، یه جشن خیلی صمیمی!
کلی هم فیلم گرفتم؛ برای اینکه رم کم نیاد هر دو تا رم هامو بردم، هم 128مگ و هم دو گیگ!
دو گیگ رو که پارسال خریدم(پستش هم هست) همچین حالمونو گرفت که نگوبیشتر فیلم ها رو با اون گرفتم بعد آخرش نمی دونم چی شد که خطا داد و هر کاری کردم هیچ چی نشون نداد و گفت الا و بلا منو باید فرمت کنی!
الانم دادم دست متخصصش تا بلکه بتونه فیلم ها رو بازیافت کنه
یه چیز جالب چند روز پیش یه جلسه کاری داشتیم بخش ما با ناظر و طراح . مدیر فنیمون وقتی میخواست منو معرفی کنه آخر گفت ایشون مثل خودم یه استقلالیه دو آتیشه ان!کلی ذوق کردیم.
مدیر ناظرمون یه آقای لاغر مردنیه، همشهریه رئیسمونه! خیلی تو نخش نبودم، جالب اینجاست که رویا میگه اسمش تو شناسنامه یوسفه که الف صداش میکننفک کنم باید دست به کار بشم
! برم ببینم ازدواج کرده یا نه!
جمعه هم سالگرد فوت پدر بزرگمه، چه زود یکسال شد، انگار همین یک ماهه پیش بود
کتاب سینوحه رو هم تموم کردم، یه جورایی خیلی دلم براش سوخت، از هیچ چیز مخصوصا عشق و عاشقی شانس نیاورد.اون کتابی که من خوندم تقریبا کتاب تاریخی بود تا رمان! ولی از وقتی این سینوحه تو داستان یوسف اومده ها ، پاک فکرم به هم ریخته! خیلی این کتاب و این فیلم در تنافضن! نمی دونم کدوم یکیشونو باور کنم! سینوحه تو کتاب همسن آمنحوتپ پنجمه ولی تو فیلم همسن باباشه، یا همین حورمحب که بعدها میشه فرعون، همسن سینوحه و آخنه اتونه! چه می دونم والا،فک کنم کتابه واقعی تر باشه!
سلام. وقتی قرار باشه به داستان آب ببندی، سینوحه که سهله، موسی رو هم وارد داستان میکنی.
خدا بابابزرگت رو رحمت کنه.
امروز چندتا به داماش میزنیم؟
:|
زنده باشی برادر
۴ زدیم D:
داره نظرات وبلاگت زیاد میشه ها
خیلی خوبه....
داداش(با سعیدم)شما فقط خوشحال باشین میتونین به داماش بزنین
اتفاقا بدم میاد زیاد باشه، هیچی نباشه بیشتر خوشحال میشم
داداچ!!! با سعید ما کل کل نکنااااااااااااااااااا