یکی از قشنگ ترین شب ها همین شب آرزوهاست!
از دیروز تا حالا هی میگم میخوام روزه بگیریم هی دوباره خانواده مخالفت میکنن، من که آخرش میگیرم! مامان میگه دارو میخوری نمی خواد بگیری! ولی داروهای این دوره من همش ویتامینه! چند روز پیش دوباره وقت دکتر داشتم، وقتی من میرم، دکتر اینقد ذوق میکنه. طفلک همه مریضاش پیر و مسنن یکی مثل من که میره پیشش کلی خوشحال میشه! هر وقتم میرم میگه ماشالا خوب راه افتادیا! خدا رو شکر خیلی بهترم. دیگه راحت یک ساعت رو میشینم بدون مشکل، دکتر اینبار فقط ویتامین داد. هنوز از قرصای مولتی دفعه قبل دارم که هر روز میخورم(کلسیم، منیزیم، زینک،روی و ویتامین دی) باز از همون شربتشو داده، اسید فولیکم داده! سه تا آمپول ویتامین دی که مانع دفع کلسیم از بدن میشه هم داده! تازه تاکید کرده روزی سه لیوان شیر و یه پیاله ماست بخورم! این روزا حس میکنم کلسیم داره از چشمام میزنه بیرون! خب تمام این دارو ها ویتامینه و اگه یه روز نخورم هیچیم نمیشه! روزه رو به عشق نماز بین مغرب و عشا میگیرم چند باری خوندم واقعا حالی به آدم میده ها!همه آرزوهامم برآورده شده! الانم که دیگه بعد از مدت ها بهم اجازه داد رو زمین نماز بخونم.
خدایی این دکترم خیلی با حاله هر کی بیرون ببیندش فک میکنه همه کاره ای
باشه الا دکتر! همیشه اسپرت میپوشه! پیرهن سفید یا مشکی یا بلوز سفید و
مشکی وقتی هم که پیرهن میپوشه دکمه های بالای پیرهن تا سومی باید باز
باشه! غیر از شلوار لی تا حالا دیده نشده! موهاشم که فره همیشه از پشت
میبنده ولی اینبار باز گذاشته بود! جدای همه اینها واقعا متخصصه تو کارش!
من رو که خوب کرده! از اون روز هر کی متخصص ارتوپد میخواد میاد پیش دکتر
من! من همیشه با دکترم صادق بودم. مثلا چند روز پیش دکتر گفت چند روزه
ژلوفن رو قط کردی؟ گفتم ده روزی میشه در صورتی که اصلا مسکنامو نخوردم !
دوباره گفت روزی چند لیوان شیر میخوری؟ گفتم دو لیوان در صورتی که یه
لیوان به زور میخورم! باز گفت دارو ها رو از کدوم داروخونه گرفتی؟ گفتم
همونجایی که قبلا گفتین و درصورتی که از همین داروخونه محل خودمون گرفتم!
همه باید با دکترشون صادق باشن مثل من! حالا چهل روز دیگه دوباره وقت دارم
و قول دادم اینبار صادق باشم
دیروز بعد از چند سال دوباره کار نقاشی رو گونی کردم! دیدم دخمل خاله ام مهر بدنیا میاد! دخترم که هست، همه سرویسش صورتی هم که هست! تازه تابلو ته تیکه هم که مده، پس چرا من کاری نکنم؟! این شد که این تابلو رو کشیدم(ندا اینم همون نقاشی که دیروز میگفتی چی کار داری میکنی)
قبلا هم کشیده بودم منتها بزرگشو اونم عکس یه دختر سیاه پوست که خرسش دستشه. تو وبلاگ علیه رحمه قبلیم هم عکسش بود.
حالا که عکس گذاشتم اینم یه عکس که از پنجره اتاق گرفتم! هر کی ندونه فک میکنه تو شمال زندگی میکنیم
فک کنم چند ماهی بود که عکس نذاشته بودما!
با عرض سلام و خسته نباشید
وبلاگ خوبی داری اگه موافق هستی با هم تبادل لینک کنیم
اگه موافقی منو با اسم //{ بهترین و جدیدترین }// لینک کن بعد خبرم کن تا منم لینکت کنم ؟
متشکرم - موفق باشید
به امید دیدار
سلام
من خیلی اتفاقی راهم اینجا افتاد
جالب بود
دوست داشتی به من سر بزن
لیلته الرغائب تو مشهد بودم صفایی داشت برای خودش. به یادت بودم
قربونت برم تو همیشه به یادم هستی