دیروز حمیده اومد خونمون، سه چهار ساعتی با هم حرف زدیم. از همه چی و همه جا و همه دری حرف زدیم.
دیروز وقتی حمیده داشت برام تعریف میکرد یاد خودم افتادم! یه روز ندا در مورد همین موضوع مشابه باهام حرف زد و قانعم کرد و دیروز من جای ندا و حمیده جای من!
تک تک جمله هایی رو که ندا بهم گفته بود رو به خاطر داشتم و به حمیده میگفتم! شاید اون روز فقط به خاطر اینکه به حرف ندا گوش کرده باشم اون کار رو انجام دادم ولی الان مطمئنم بهترین کار ممکن رو انجام دادم ، حتی اگه عواقبی در کار نبود! آدمیه دیگه! یهو خر میشه! ولی من خر نشده بودم یه جورایی از سر ترحم این کار رو میکردم ولی باز هم ته دلم عذاب وجدان داشتم! هیچ رقمه تو کتم نمیره که یکی این کار رو با من بکنه! و همینا باعث شد بکشم کنار! الان اصلا پشیمون نیستم و خودمو مدیون ندا میدونم! شاید اگه اون روز این حرفا رو به من نمیزد من همچنان پیش میرفتم! وضع حمیده خیلی بدتر از اون روزای من بود
دیروز موقع رفتن حالش عوض شد! قسم خورد و قول داد!
امیدوارم حرفای دیروزم در حمیده اثر کرده باشه همونطور که حرفای ندا در من اثر کرد!
اول...
این موضوع هرچی که بوده به ما مربوط نبوده
پس این حمیده خانم باید قدر تو رو بدونه و تو قدر ندا رو
اوهوم
من که قدر ندا رو میدونم ولی حمیده رو نمیدونم...
تو که نخبه ای دیگه چرا به حرف اقا گوش نمیدی؟مگه اقا نگفت نخبه ها مواظب گفته ها و نگفته هاشون باشند؟حالا درسته که ۹۵ درصد مردم به حرفاش اهمیت نمیدن ولی اونا که نخبه نیستند.نخبه دور از جونش احمدی نزاده دیگه. بعضی چیزا گفتنش درست نیست که اگه بگی بر خلاف مصلحت است وبعضی چیزارو اگه نگی بر خلاف مصلحت است.کلا باید بگی که نگی که اگه بگی چیزایی که نباید بگی یا باید بگی شاید نباید بگی یا میگفتی که نگفتی... (فکر کنم دیشب تو اب دهن خوابیدم لنقد بامزه شدم!). حالا اگه میگفتی حمیده چی بهت گفت نظام به خطر میفتاد؟انقلاب مخملی میشد؟در مجموع مرگ بر دیکتاتور. این حمیده اخرش که خودش میاد تو تلویزیون همه چیزو اعتراف میکنه و میگه پسرای اقای هاشمی تو این مملکت چیکار میکنند. حیف که نفهمیدم حمیده راجع به چی باهات حرفیده. همه چیزو تو زندگیم فهمیده بودما فقط همینو نفهمیدم. این فیلم درباره الی رو هم رفتم دیدم. (میدونم الان میگی خوب چشت روشن) وقتی از سینما میومدیم بیرون به چهره ها که نگاه میکردم انگار سه چهار تا افغانی با چوب زده بودن تو سرشون.خیلی فیلم الاقی بود.اگه میخای بعد از فیلم خودتو از شر سوالای بی جوابت راجع به فیلم راحت کنی باید همون جمله ی شهاب حسینیانو به خودت بگی.یه پایان تلخ بهتر از یه تلخیه بی پایانه.(المانیشو بلدما ولی نمیتونم بنویسم.به جون خجول راست میگم!) خودشون یه پایان تلخ بهتر از تلخیه بی پایانه. راستی تا حالا ندیدم به احمی نزاد تبریک بگیا.بگو وگرنه میان هممونو قپونی میبرنا! راجع به اون پست تالاسمیه میتونم یه نظر بدم؟باشه میدم. حالا اگه روز اول دکتر بهشون میگفت نیمیتونین با هم ازدواج کنین این میرفتن کلی گریه میکردن بعدش هرکدومشون با یکی که ماژور نباشه عروسی میکردن .ولی تو دلشون هنوز به هم فکر میکردن دیگه.شاید اسم همیگرم میذاشتن رو بچه هاشون.بعد از چند سال همیدیگرو خیلی اتفاقی تو فروشگاه شهروند میدیدن اونوقت اقا ماژوره خانم ماژوره با ماشینش میرسونه تا سر کوچشونو خیلی اتفای عشق قدیمی دوباره شعله میگرفتو دوباره از اول الهی به امید تو.خودت بخون تا اخرتشو. اونوقت چند نفر بدبخت میشدن؟ پس نتیجه میگیریم که همون بهتر که دکترا رفته بودن سمیناهار تو یه شهر دیگه. میگم فروشگاه شهروند نریا! یه وقت ممکنه خیلی اتفاقی اقا مری رو ببینیو ... . اصلا برو فروشگاه رفاه. زیاد فک زدم.هی مارو چش کن بگو کوتاه میحرفی.
به جون خودت کامنت کوتاه میزاری شک میکنم به اینکه خودت باشی
میگم از کی تا حالا به حرفای آقا گوش میکنی؟
نخبه .پرزیدنت. مصلحت. بگی. نگی ... خدایی نفهمیدم چی گفتی
حرفا و کارای حمیده رو خیلی ها میگن و انجام میدن! مهم اینه که به موقع بفهمی و بکشی کنار! خیلی خودتو در گیر نکن موضوعش عامه! یه کمی فکر کنی میتونی حدس بزنی
هی گفتم برم درباره الی ولی هر کی رفت و اومد گفت نری ها خیلی بی مزه بود! ولی فک کنم پایان باز داشت ! کلا از فیلمایی که پایان باز دارن خوشم نمیاد
به پرزیدنتی تبریک بگم که وقتی اومد حقوقهای کارمند ها رو 100 تومن بیشتر کرد و امروز تو روزنامه خوندم 200 تومن کاهش... اینم نوعی عدالته
پرزیدنت مردمیه! پرزیدنتی که مردمیه و با مردم نیست ولش کن اصلا
میگم با این نظرت راجع به تالاسمی همون بهتر که اینا با این شرایط در کنار همن
میگم برم فروشگاه قدس خیلی بهتره خطرش کمتره