عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

سبک شدم

دورم پر از جزوه است، کتاب تازه سیمی شده ی مالی هم کنار جزوه ها! کلی ورق چرک نویس هم گذاشتم کنارشون که اگه خدایی نکرده سوال زیاد حل کردم یه وخ ورق کم نیارم!

مخم در حال سوت زدنه! انگار نه انگار که من این کتاب رو دوباره دارم میخونم! لامصب هر سوالش ده تا نکته داره که تو باید همه رو بدونی!


خسته میشم و پینکی رو میارم وسط جزوه ها و روشنش میکنم! بچه ها هیچ کدوم نیستن(خب امروز پنجشنبه اس) میرم سراغ فرفر، بالاخره این تونل زبون نفهم بعد از چند روز یه صفحه رو تونست باز کنه! یه چرخی میزنم تو فید ها و میبندمش! پناه میبرم به گودر! خوبیه گودر به اینه که هر وقت واردش میشی مطلب برای خوندن داری! اول از وبلاگ ها شروع میکنم و بعد میرسم به شیر کرده ها! هشتاد درصد مطالب سیاسیه. ولی بهتر از خوندن ان پی وی و ارزش فعلیه!

میام سراغ وبلاگم و شروع میکنم به نوشتن.


موبایلم دست حسان و انگار یه چیزی گم کردم!

توی روزهای معمولی هیچ کس این موقع ها کارم نداره ولی امروز که سیم کارتمو گذاشتم تو موبایل، چهل تا اس ام اس اومد.


قرارم رو با مریم واسه ساعت شش و نیم فردا صبح اوکی میکنم! باید با آژانس برم ترمینال چون بابا نیست که ببردم.


مامان به خاطر من امشب نمیره هئیت و میگه تو واجب تری!


همین الان مراسم زیارت عاشوراست خونه ی دایی حسین، خدا رحمتش کنه، روز عاشورا سالگرد فوتشه!


بابا جلال یه اخلاق خاصی داره! اینکه اگه تعطیلی باشه حتما ماها(ما و خاله هام) بریم اونجا! الانم زنگ زده میگه از امشب باید بیاین بریم حسینیه. مامان بهش میگه فردا ظهر میام! بابا جلال اصرار داره همیشه خونشون شلوغ باشه! شب یلدا هم نمیخواستیم بریم ولی ساعت هشت همه رو جمع کرد! روز عید غدیر ماها نرفتیم بهشون سر بزنیم، تا یه هفته با ماها حرف نمیزدن! میگفت همه ساختمون مهمون داشتن الا ما! اصلا به این کار نداره که دو شب قبلش همه اونجا بودیم!


باز جای شکرش باقیه امتحان کامپیوتر رو انداخت بهمن ماه وگرنه من امروز کلا قاطی میکردم!


خب همیشه وبلاگ هایی که دوست دارم بخونمشون رو از توی گودرم میخونم! چی بشه حرفی داشته باشم، میرم و کامنت میزارم! خوب من بدون آدرس کامنت گذاشتم! هیچ سرویسی ننوشته حتما آدرس بگذارید! قطعا اگه دوست داشته باشم وبلاگمو بخونی آدرسمو برات میزارم! پس دلیل نداره به این خاطر سرزنشم کنی و بهم بگی یه آدم منزوی و گوشه گیری! نمیدونم شایدم باشم و خودم خبر ندارم.


آدم ها یه سری اعتقاداتی دارن! یکی بیشتر یکی کمتر! هر کی به یه نوعی اعتقادات، معتقده! دلیل نمیشه دیگران چون بهش معتقد نیستن سرزنشش کنن!


دیشب بعد از دیدن فیلم" شاید برای شما هم اتفاق بی افتد"، کلی گریه کردم! یاد لیلا هم افتادم تازه! اون پسر شفا گرفت، ولی لیلا دقیقا سه روز بعد از عروسیش فوت کرد.


دلم میخواست وقتی اون خانومه اومد پیشتم و من اون پول رو بهش دادم، بهش میگفتم اون بچه رو روزانه چقد اجاره کردی!!!!!!


بعضی موقع ها از بعضی آدم ها توقع زیادی داری! ولی خب این رفتار آدم هاست که باعثه توقع دیگران ازشون میشه! دقیقا رفتار دیگران با تو آئینه ی رفتار تو با دیگرانه!


این همه آدم تو فامیل، زنگ زده میگه عکست رو بیار میخوام اتود بزنم واسه سیاه قلم! الان میخوای ده تا سایت بهت معرفی کنم که در عرض دو دقیقه عکس سیاه قلمت رو بهت میده!!!


یادمه وقتی بچه بودم یکی دوبار رفتیم خونه ی این دوست بابا! خونه که نه! ته یه حیاط یه اتاق داشتن! وقتی ورشکسته شد، بابا نزاشت خانومش و بچه هاش سختی بکشن! چند سال بعدش که دیدمش، فهمیدم فقط پول ماشینش اندازه پول خونه ی ماس! نمیگم با کی اختلاص کرده! ولی همه میدونن قضیه چیه!  از رستوران ها و هتل های اینجا که بگذریم داره تو دبی هم شعبه میزنه! دیروز وقتی از ماشین دویست و پنجاه میلیونیش اومد پایین، جلوی اون همه آدم، دست بابا رو گرفت و بوسید. گفت اگه میبینید من به اینجا رسیدم، فقط به خاطر کمک های این مرد بود، وگرنه من پادوی مغازه اش بودم! آخره معرفت بود





پی نوشت: خودمم میدونم خیلی درهم نوشتم، ولی برای خالی کردن یه ذهن درگیر، اینجوری نوشتن لازم بود

پی نوشت بعد: فکر میکردم الان دیگه راحت با این موضوع کنار میام، ولی دیشب هم تا صبح بی قرار بودم و پر از استرس

پی نوشت بعد بعد: حیفه تو این روزها و شب ها وقتی دلمون میشکنه و قطره اشکی از چشممون میچکه، به یاد هم نباشیم. التماس دعا

نظرات 2 + ارسال نظر
حسن پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:25 ب.ظ http://www.hasanalmasi.ir

گودرو پایه ام اساسی.

مثل اینکه عامل اعتیادم خودت بودیا!!!
خودت یادم دادی
D:

سعید پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:18 ب.ظ http://narkand.blogspot.com

اینقدر موضوعهای مختلف رو بحث کردی که آدم نمی‌دونه پی کدوم یکی رو بگیره

اینقدر نگران همه گیر نشدن وبت نباش، تا زمانی که واسه کسی کامنت نذاری نمیاد وبت.

بد ماهی این دی ماه! خوش به حال خودم که امتحان ندارم (البته یکی دارم که غصه‌اش مفصله)

حال کردی همه گیر بودنش رو!!! استعداد میخوادا

خوب من یه آدم منزوی گوشه گیرم؛ باید نگران باشم خب

آخ گفتی دی و کردی کبابم
میبینمتون موقع پایان نامه ارائه دادنت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد