این آقاهه که من میشناسم و شماها نمیشناسینش داره خاطرات گذشته رو تعریف میکنه!
از اولین نامه های عاشقانه اش واسه اولین و آخرین دوست دخترش میگه! خیلی جالبه بعد از این همه سال هنوزم تاریخ دقیق رد و بدل شدن های نامه هاش رو میدونه! اون موقع واقعا عشق شون پاک و بی آلایش بوده، آدم قبطه میخوره بهشون!
شش سال با هم دوست بودن و حرف زدن هاشون در حد نامه بوده! بعد از هشت سال که از اولین نامه ی عاشقانه اشون میگذره، پیشنهاد خواستگاری میده! دو سال بعد از خواستگاری هم ازدواج میکنن. دخترشون الان هجده سالشه!
هنوزم وقتی میخواد تعریف کنه با همون عشق سال های قبل از ازدواجشون حرف میزنه.
کلا آدم دوست داشتنییه. الهی همیشه همین حس رو داشته باشن
من الان حسودیم شده خب! ما که اخلاق نداشتیم و هر کی نامه عاشقانه بهمون میداد، نخونده پاره میکردیم. بعدشم که الکترونیکی شد، نامه های دست نویس اسکن شده دریافت میکردیم.
هعی روزگار!
پی نوشت: عکس پسره رو نشونم میده میگه چقدر شبیه همین، اگه با هم برین بیرون هم اگه کسی ببیندتون بگین خواهر و برادریم کسی شک نمیکنه!(بی ادب مگه خودت ناموس نداری)فقط یه مشکلی هست اینه که من شش هفت سال بزرگترم.
پی نوشت بعد: فحش جدید: مرتیکه بی خوشه!
وبلاگ جالبی داری اگه تونستی یه سر به ما بزن اگرم شد به ما یه لینک بده
چه عجب، نمردیم و دیدیم تو از یه آقا تعریف کنی، گوییا سنی ازش گذشته.
این آقاهه فرق میکنه! اگه یه کم جوون تر بود عمرا ازش تعریف میکردم