توی ایام عید، یکی از جذاب ترین برنامه های تی وی مردان آهنینه؛ نشستن در کنار اعضای خانواده و تماشا کردن قهرمان مورد علاقه ات. جاودانی انگار کپی شده ی شوهر خاله وسطیه است. نمیدونم چرا هر کاری میکنم از این خودنگاه اصلا خوشم نمیاد؛ یه جوریه، نوع برخوردش با شرکت کننده ها کاملا متفاوته ها و با هر کی به جور برخورد میکنه! خدا نکنه با یکی لج باشه، هم ثانیه ها رو اشتباه میگه هم بد برخورد میکنه! فکر میکردم فقط من ازش خوشم نمیاد، ولی فهمیدم خیلیا هستن که عینهو خودمم! دختر عمه ام که میگفت من خودم کورنومتر گرفتم، چندین بار، همش کم و زیاد میگه.
نمیدونم چرا ویرم گرفته برم یه خط موبایل بخرم! میخوام مثل موبایل مامان کد دو بخرم، ولی زری جون گفت کد یک هم خوبه! شاید چون زری جون هم خطش رو عوض کرده و حمیده هم عوض کرده، میکروبش به جون من هم افتاده!( حس چشم و هم چشمی در من بیدار شده)
وقتی دختر بچه بودم عاشق اسم علیرضا بودم، توی جمع های دخترونه هم وقتی صحبت های دخترونه(عجب روزهایی بود و عجب صحبت هایی) میکردیم و بحث سر اسم گذاشتن بچه هامون میرسید، همیشه اولین گزینه ام برای اسم پسرم علیرضا بوده؛ بعد از چندین سال توی یکی از مهمونی های عید هم دوباره این بحث پیش اومد و من باز هم اسم علیرضا رو گفتم!
جدیدا وقتی توی خیابون ها گاری های کوچیکه چاغاله رو میبینم یاد بچه گیام میافتم! یه حس نوستالژی در من بیدار میشه! یاد پیرمردی می افتم که چاغاله ها رو توی مجمع گرد روی دوچرخه ی قدیمیش میزاشت و کنار در ورودی پارک میفروخت! اون موقع هفت هشت سالم بود، تازه اومده بودیم این خونه امون!دوسش داشتم! هر وقت از کنارش رد میشدم، پیر مرد رو و با دقت نگاه میکردم که چطور ورقه های دفتر رو قیفی میکنه و به عنوان یه سیر میده دست من و بقیه! همه چیز می آورد، تخمه، چاغاله، گوجه سبز، ذغال اخته... حس دوست داشتنی بود وقتی توی ورق های کاغد تنقلات میخوردیم. دیگه کو اون پیر مرد و کو اون دوچرخه و کو اون یک سیر های کاغذی!!!
پی نوشت: هنوز روزهای تعطیل شروع نشده داره تموم میشه!
چندتا پست باهم میخونی و نظر میذاری این میشه دیگه، سوتی میدی، مردان آهنین مال این پست بود

صبر کن اپراتور سوم بیاد، یه خط از اونا بخر.
حواست باشه اسم شوهرت علیرضا نشه که دیگه دور اسم بچهت رو باید خط بکشی.
این اولین عیدیه که دلم میخواد هرچه زودتر تموم بشه، دعا کن بعد عید اون خبر خوشه رو بشنوم
خب من همه ی نظرات رو توی یک صفحه می خونم، به خاطر همین سوتی رو اگه نمیگفتی، نگرفته بودم
صبر میکنیم
خوب اونجوری که بهتره! اون موقع یه فکر دیگه برای پسرم میکنم
دو روز دیگه تموم میشه و ایشالا خبر های خوب هم در راهه، تو فقط نا امید نشو، و توکل کن، همه چیز درست میشه
سلام
سال نو مبارک
چه جالب
به هرکی میگفتم خودنگاه داره برا بعضی ها پارتی بازی میکنه باور نمیکردن
خیلی خوبه که شما شاهدین
سال نو شما هم مبارک
هر جا هم بخوای شهادت میدم
سه شنبه چه خبره؟
هیچی
من عروسی دعوتم
الان برای چی می خوای خط بگیری. می گم مشکوکی نگو نه
یعنی من خط بگیرم به تو نمیدم!!!!
یه چیزی میگیا قربونت برم