از اونجایی که امروز به طور رسمی و دیشب به طور غیر رسمی تهدید شدم، و اینکه کلا فکر همه منحرف شد، مجبورم شخصیت "این" و "اون" پست قبل رو هویدا کنم! پریروز آتنا بهم زنگ زد و دو سه دقیقه ای با هم حرف زدیم، قبلا هر روز با هم حرف میزدیم و چند وقته شده هفته ای یک بار! دیروز خاله ام زنگ زد و با مامان حرف زد، توی حرف هاش آتنا اومده پشت تلفن و به مامان گفته که خاله، بهار دیگه منو دوست نداره، نگار رو دوست داره! مامان هم اینو به من گفت، خیلی جدی نگرفتم و تا اینکه دیروز خودم، من رو به شدت در این مورد مواخذه کرد! دیدم راست میگه! از وقتی نگار اومده، دیگه کمتر با آتنا بودم! من و آتنایی که از وقتی همدیگه رو میدیدم دستامون توی دستای همدیگه بود! ولی از وقتی نگار اومده، مدام با نگار بودم و اونو بغل میکردم و توجهی به آتنا و نوع نگاهش به خودم و نگار نمیکردم، این شد که این پست رو نوشتم! "این" نگار(9 ماهه) و "اون" آتنا(6 ساله) بود!
پی نوشت: آدم نمیتونه یه پست مرموزانه هم بنویسه! والا!
پی نوشت بعد: امروز تولد رویا بود و ضیافتی بر پا! این چشمه ای از ضیافت! البته این خوراکی ها مال ما نبود و مال ما جدا بود و بیشتر از این حرفا بود
خیالم راحت شد
:|
تولد رویا خانم هم مبارک. ایشون همون خانم رییس هستند دیگه، نه؟
بله همون میباشند