عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

توضیح واضحات

از اونجایی که امروز به طور رسمی و دیشب به طور غیر رسمی تهدید شدم، و اینکه کلا فکر همه منحرف شد، مجبورم شخصیت "این" و "اون" پست قبل رو هویدا کنم! پریروز آتنا بهم زنگ زد و دو سه دقیقه ای با هم حرف زدیم، قبلا هر روز با هم حرف میزدیم و چند وقته شده هفته ای یک بار! دیروز خاله ام زنگ زد و با مامان حرف زد، توی حرف هاش آتنا اومده پشت تلفن و به مامان گفته که خاله، بهار دیگه منو دوست نداره، نگار رو دوست داره! مامان هم اینو به من گفت، خیلی جدی نگرفتم و تا اینکه دیروز خودم، من رو به شدت در این مورد مواخذه کرد! دیدم راست میگه! از وقتی نگار اومده، دیگه کمتر با آتنا بودم! من و آتنایی که از وقتی همدیگه رو میدیدم دستامون توی دستای همدیگه بود! ولی از وقتی نگار اومده، مدام با نگار بودم و اونو بغل میکردم و توجهی به آتنا و نوع نگاهش به خودم و نگار نمیکردم، این شد که این پست رو نوشتم! "این" نگار(9 ماهه) و "اون" آتنا(6 ساله) بود!

پی نوشت: آدم نمیتونه یه پست مرموزانه هم بنویسه! والا!

پی نوشت بعد: امروز تولد رویا بود و ضیافتی بر پا! این چشمه ای از ضیافت! البته این خوراکی ها مال ما نبود و مال ما جدا بود و بیشتر از این حرفا بود

نظرات 2 + ارسال نظر
ندا یکشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:23 ق.ظ

خیالم راحت شد

:|

سعید دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:11 ق.ظ http://narkand.blogspot.com

تولد رویا خانم هم مبارک. ایشون همون خانم رییس هستند دیگه، نه؟

بله همون میباشند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد