دیشب کراکت درست کردم! کراکت معمولی، بدون اینکه وسطش چیزی بزارم! یاد پارسال، نه! دو سال پیش افتادم! جزئیاتش دقیق یادم نیست، ولی میدونم رویا بهم اس ام اس زد که فردا نهار چیزی نیار و من براش با شوق و ذوق نوشتم که کراکت درست کردم اونم با سوسیس آبپز وسطش، و طبق معمول اشتباه این اس ام اس رو فرستادم، برای م فرستادم! بازم جزئیاتش یادم نیست، ولی قرار شد فردا دست پختم رو براش بفرستم، آخر شب چهار پنج تا از کراکت ها رو گذاشتم توی ظرف و مثل دفعه ی قبل با پیک فرستادم محل کارش، اونم ظرف قرمه سبزی ای که قبلا براش فرستاده بودم رو با همون پیک برگردوند، یادمم نمیره که بهم گفت دست پخت مامانم خیلی خوشمزه تر از دست پخت خودمه! یه بار که دیدمش گفت هیچ کدوم از کراکت ها به خودش نرسیده و همکاراش خوردن!
یه سری خاطرات هست که توی پستوی ذهن آدمه و با یه تلنگر و یه اشاره، از پستو در میاد! کافیه یه حس مشترک یا یه شیء مشترک یا یه غذای مشترک با اون خاطره رو ببینی یا حس کنی تا از پستو در بیاد!
داداشی معمولا از پاساژ فردوسی خرید میکنه، امروز من و مامان هم باهاش رفتیم، خیلی دوست داشتم پسر بودم و یکی از اون تی شرت ها رو میخریدم. ولی من موندم کی میاد از این مغازه های بگ خرید میکنه! خدایی این لباس ها و شلوارا خیلی مسخره اس! حالا اینا هیچی! مهم ساندویچی کوچیکیه که یه کم این ور تره پاساژها واقع شده است، خیلی وقت بود از کنار کباب ترکی ها رد نشده بودم، امکان نداره به من پیشنهاد کباب ترکی داده بشه و قبول نکنم! هر چند محیط مردونه باشه و تنها جنس مونث واقع در اون محل تو و مامانت باشی! تازه وقتی من و مامان وارد اون مغازه شدیم، چند تا خانوم دیگه هم اومدن.
لامصب بعضی مغازه ها یه وقت هایی حراج میزنن که جیب آدم خالیه! بهارستان همه ی کفش ها رو حراج زدن، کیف ها هم همه جا شده ده تومن، تازه امروز توی ولیعصر زده بود نه هزار و نهصد تومن! من دیگه نتونستم طاقت بیارم و یه کیف خریدم، خیلی جلوی خودمو نگه داشتم تا کفش نخریدم! ولی در مقابل خرید روسری هم نتونستم خودمو کنترل کنم! دوهفته دیگه مونده تا موعد پول تو جیبی گرفتن و من باید این دو هفته رو با پانصد و بیست و پنج تومن بگذرونم!
یه نامزدی بی موقع این وسط پیش اومده که اصلا حوصله رفتن رو ندارم! ولی مگه این فضولیه دیدن عروس و داماد میزاره بشینم سر جام!
پی نوشت: حالا من چی بپوشم؟!!!
پست قشنگیه
من آپم
طنز مینویسم و البته بعضی وقتا عاشقانه
اگه دوست داشتی بهم سر بزن واگه سر زدی حتما نظرتو برام بنویس
چون برام مهمه
موفق باشی
واقعا خوندی که میگی قشنگه؟
من سوسیس آبپز دوست ندارم
همین دیروز با یکی از بچهها قدم میزدیم بهش گفتم: چقد هوس کباب ترکی کردم
شما کباب ترکی میخوری، فکر لپهات هستی که دارن تپل میشن؟
واسه دو هفته، میتونی روزی 37 تومن خرج کنی، نیمتومن هم پسانداز داشته باشی
اگه وسطش ماکارونی رد شده باشه چی؟
آخی! بگرد ببین اونجا یه ساندویجی خوب پیدا میکنی تا دلی از عزا در بیاری
حالا بیا وسط خوردن کباب ترکی حال ما رو بگیر
اونوقت اگه هر ماه نیم تومن جمع کنم میتونم باهاش یه مانتو بخرم
اون سوسیسها که تهش بود
این سمنان چی داره؟
خیلی گشتم، نبود
شما کبابتو بخور، غصهی عقربهی ترازو رو هم نخور
نه دیگه، باید بذاری تو بانک سود ماهیانهاش رو بگیری
D:
یه چند کیلومتر بیا اینورتر، گرمسار همه چی داره
:|
حتما! اونوقت با هم شریک میشیم توی سودش