هفته ی پیش که میخواستم پینکی رو روشن کنم، دیدم جایی که همیشه میشینم به طرز وحشتناکی با باقالی( پهن شده برای خشک کردن) اشغال شده! منم عینهو مظلوم ها، رفتم و میز عسلی کوچولویی که کنار پرینتر بود رو برداشتم و پینکی رو گذاشتم روش و به صورت کاملا ابتدایی نشستم کف زمین! بماند که اینطور نشستن چه پدری از کمرم در میاره! داشتم میگفتم، همینطور مشغول گشت و گذار در فضای مجازی بودم که یهو موبایلم زنگ خورد! از اونجایی توی شارژ بود و از دسترس خارج، همین که اومدم برم برش دارم، یهو نمیدونم چی شد که میز عسلی با پینکیه روش، برگشت! خوبیش این بود که پای من دقیقا جایی بود که پینکی افتاد! ولی خب درسته این ماجرا به خیر گذشت، ولی دو سه روزه که موقع باز و بسته کردن پینکی، از لولای سمت چپ صدای جیر جیر میاد اونم به طرز خفنی! اگه با سرعت پایین بخوای درش رو باز کنی، انگار میکنی که الانه از سمت چپ ترک برداره و بشکنه! این شد که کلی فکرمان را به خودش مشغول کرد تا اینکه به فکر روغن چرخ خیاطی افتادم! فکر میکردم کار مسخره ایه و اگه به کسی بگم کلی بهم میخنده! ولی وقتی از آقای مهندس پینکی پرسیدم، گفت میشه این کار رو کرد! کلی به نبوغ خودم آفرین گفتم و رفتم سراغ روغن چرخ! دیدم خیلی شله و بوی نفت میده! کلی فکر کردم که ببینم یه ماده روغنی با بوی مطبوع چی داریم توی خونه که یهو واکس مو به ذهنم رسید! این شد که باز از آقای مهندس پینکی یا همون م خودم پرسیدم، که ایشون روی روغن چرخ نظر داد! این شد که دل رو زدم به دریا و یک قطره این ور و یک قطره اون ور چکوندم! کلی به خودم آفرین گفتم چون دیگه صدا نمیداد! امروز که دوباره پینکی رو باز کردم، دیدم باز صدا میده و الان چهار قطره روغن زدم بهش! الان که خوبه و دیگه صدایی نمیده، خدا کنه دیگه درست شده باشه!
پی نوشت: خیلی وقت بود از پینکی هیچی ننوشته بودم! خواستم ادای دینی کرده باشم
طفلی پینکی، در اوان جوونی رماتیسم و آلتروز گرفته، هی روزگار
میگم شما دخترها چرا اینقده سوسولین؟ این همه لیلی به لالای لپتاپهاتون میذارین؟ دو تا بزن پس گردنش خودش خوب میشه
هعی خب اونم به مادرش رفته دیگه
همینجوری نمیتونیم تربیتش کنیم وای به حال اینکه از تنبیه بدنی هم استفاده کنیم