عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

این جنس خبیث

چند روز پیش، مرجان بهم زنگ زد و گفت بیا خونه امون کارت دارم! منم شال و کلاه کردم و رفتم، دیدم یه کیس و مانیتور توی اتاقشه که نمیدونه چه کارش کنه! از آشناهای دورشون گرفته بود! سیستم تمیزی بود، با هم رفتیم و یه موس و کیبورد خریدیم و روشنش کردیم! اون آشناهه گفته بود نمیخواد ویندوزش رو عوض کنید، تازه عوض شده! به هر ترتیبی بود راهش انداختیم، کلی برنامه های جور واجور نصب بود، سه تا هم درایور داشت، همه ی درایو ها رو پاک کرده بود، ولی به داکیومنت دست نزده بود! وقتی بازش کردیم برای پاک سازی(واقعا برازنده اشه)، با کلی فایل های تو در تو مواجه شدیم! چشمتون روز بد نبینه! یه دونه از اون فایل ها محض رضای خدا پاک و سالم نبود! اولش نمیدونستیم چی به چیه! بعدش که هی جلو تر میرفتیم به مورد های وحشتناکی بر میخوردیم! از اونجایی که دیدیم محتویات همه ی این فایل های حول یک محور میچرخه، همه رو پاک کردیم! دارم به این فکر میکنم، چقدر دنیای پسر ها با دختر ها فرق میکنه! این اولین باری بود که به کامپیوتر یک پسر دسترسی داشتم، و از اونجایی که پسر های فامیل، اجازه ی دسترسی به غیر از صفحه ی دسکتاپ رو بهت نمیدن، باعث شد فکر کنم، نه یه چیزی بیشتر از فکر؛ باعث شد مطمئن بشم، محتویات کامپیوتر یا لپ تاپ همه ی پسر ها اینجوریه!

حالا که بحث پسرهای شد یه چیزی که تازه کشف کردم رو بگم بد نیست! دیروز داشتم به صحبت های یک جوون مجرد گوش میدادم! این جوون سی و چهار سالشه و هنوز ازدواج نکرده! داشت از دوستاش که مثل خودشن تعریف میکرد! من به این نتیجه رسیدم که وقتی پسرها یه کم سنشون میره بالا ، تنها ملاکشون برای دختر مورد نظرشون زیباییه! یه جورایی بهشون حق میدم، چون اگه خودمم مرد بودم دوست داشتم زنم خوشگل باشه! ولی استدلالش این بود، که چون ما تا حالا زن نگرفتیم، حالا که میخوایم بگیریم، باید زیبا باشه!( زن باس خوشگل باشه) باز هم توی این مورد با دختر ها مقایسه میکنم! نمونه اش دختر عمه ی خودم که دقیقا همسن همین آقا پسر میباشد! به تنها چیزی که فکر نمیکنه، همین قیافه ی ظاهریشونه! منتها چون خودش استاده، کمتر از استاد قبول نمیکنه!


پی نوشت: امروز روز برداشت محصول بود، برگ های همه ی ریحون ها رو چیدم!(البته باز هم از پایین داره برگ در میاره) فلفل هام هم که دیگه همشون قرمز آتشین شده بود رو کندم، جای هر فلفل دو یا سه تا فلفل جوونه زده و میخواد بزرگ شه! الان تو فکر زدن یه گلخونه و پرورش دادن گل و گیاه های مختلفم.

پی نوشت بعد: اینم یه عکس از بزرگ شدن دخترکانم

پی نوشت بعد بعد: توی ذهنم داماد رو هر شکلی بگی مجسم کرده بودم، الا اون چیزی که دیدم!!!

اضافه نوشت: این آخرین عکسیه که از پسرام دارم! دیروز همه اشون قرمز و چروکیده شده بودن! ایشالا به نسل بعدی پسرانم، بیشتر  توجه میکنم

نظرات 2 + ارسال نظر
سعید شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:08 ق.ظ http://narkand.blogspot.com

خانم اینو به پای همه‌ی پسرها نذار! من حاضرم هر لحظه که بگی لپ‌تاپم رو با تمام محتویاتش نشون بدم، هرچند که تو آزمایشگاه هم همکارهای خانم دسترسی کامل به لپ‌تاپ دارن! همه‌ی پسرها که یه جور نیستند! شاید هم طرف در ابتدای سنین جوانی بوده.

شما دخترها هم از همون سن پایین تا سنین خیلی بالا پول واسه‌تون مهمه البته همه‌ی دخترها یه جور نیستند ها

خدا رو شکر که به جای گل و گیاه، جک و جونور پرورش نمیدی، وگرنه حتما‍ً به فکر احداث یه باغ وحش می‌افتادی

از پسرکان فلفلی‌ات هم یه عکس می‌ذاشتی، چرا این همه بین بچه‌هات فرق قایل میشی آخه؟ چرا؟

سعید خب من الان فکر میکنم تو هم به خاطر اینکه دخترها لپ تاپت رو میبینن پاک سازی کردی(اسمایلی شادی صدر)
طرف بیست و هشت ساله بوده
خب واسه منم مهمه ولی نه خیلی
:D خدا رو شکر اهل جک و جونور نیستم
وقتی فلفل ها رو کندم یادم افتاد چرا آخرین بار ازشون عکس نگرفتم!
خب این نشون میده من دخترام رو بیشتر دوست دارم

ندا شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:14 ق.ظ http://zolaletabnak.blogfa.com/

اول اینکه: هنوز که هنوزه اونجوری که باید این پسرارو نشناختی عجایبی هستند در نوع خودشون.
دوم اینکه: باید بین پسراتو دخترات فرق بزاری

دارم کم کم میشناسمشون
فرق گذاشتم اونم از نوع خفن، از نوع فراموشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد