توی این یکی دو ماهه که رفته سر خونه و زندگیش، هفته که هفت روزه، هشت روزش رو مهمون داره، وقتی با هم حرف میزنیم، یا شبش مهمونی داشته یا فرداش مهمونی داره! دیروز به ندا گفتم وقتی من ازدواج کردم تا یک سال هیچ کس شام و نهار بی زحمت نیاد خونه امون تا من دستم راه بی افته! بهش گفتم تو و صالح هم اگه خواستین بیاین یا از خونه شام بیارین یا زودتر بیا خودت آشپزی کن!
چه معنی داره آدم یک سره بره خونه ی تازه عروس دوماد! تازه هر وقت منو میبینه میگه پس کی میای خونه امون؟!!! اون چند روز پیش هم میگفت چرا وبلاگمونو نمیبینی! یه روز رفتم سراغ وبلاگشون. مرده ی عکس دوتاییشونم. اون اولاش رو که نمیشد تحمل کرد، با خودم قرار گذاشتم وقتی خواستم وبلاگشونو ببینم یه کیسه فریزری چیزی بزارم دم دستم، باز الان خیلی قابل تحمل تر شدن! هر جفتشون از همه چیز مینویسن، ولی من خودمو کشتم تا بهش یاد بدم وبلاگشون رو گروهی با دو تا نویسنده کنه ولی زیر بار نمیره، میگه باید هر دومون با یه یوز وارد شیم !! دست پختشم که دیگه نگو، در هفته سه شب کوکو سبزی درست میکنه، بقیه ی شب ها هم یا خونه ی مامانشه یا خونه ی مادر شوهرش.
از بین ماها فقط نداس که دست پخت خوبی داره و عاشق آشپزی کردنه، ولی تا ندا بخواد بره سر خونه و زندگیش، احتمالا تا اون موقع دندونی برای خوردن نداریم.
پی نوشت: باز این دندون عقلم(فک پایین سمت چپ) سر جاش وُل وُل میزنه و همین باعث شده، موقع حرف زدن، خوردن، خندیدن و گریه کردن؛ گوش و حلق و لپ و گونه و حتی دندون های جلوییم درد بگیرن، لامصب نمیزنه بیرون آدم دلش خوش بشه! فقط هر چند ماه یک بار اذیت میکنه! اون سه تای دیگه که جاشون حسابی گرم و نرمه و حتی وُل هم نمیزنن! من کی میخوام عاقل بشم، نمیدونم!!!
پی نوشت بعد: با هزار عشق و علاقه واسش کامنت میزارم و اونوقت کامنتم رو تایید نمیکنه!( آخ قلبم)
پی نوشت بعد بعد: این هفته امتحان نیم ترم دارم! فکر نکنی هنوز لای کتاب رو باز نکردما!
کامنت داریم تا کامنت ( آخ قلبم)
کلی احساس عاشقانه پشت اون کامنت خوابیده بود :| هعی روزگار
اول از همه بگم، زن باید بلد باشه قرمهسبزی خوب بپزه، وگرنه بهتره خونهی باباش بمونه
من دو سال پیش کشیدمش
دندون بیخود و مزخرفیه
تازه داری دندون عقل درمیاری؟ خوب موندیها
زن باس قرمه سبزی رو با عشق درست کنه
خب موضوع سر اینه که هنوز در نیومده!