ببین دختر جان
اگه توی کاری که میکنی، تمرکز نداشته باشی، توقع نداشته باش کارت درست پیش بره!
محبت زورکی فایده نداره. محبت باید با دل و جون باشه! در غیر این صورت اسرافه، اسراف!
باید یه کم رقیق القلب تر باشی تا اینقد اذیت نشی، تا با دیدن کوچکترین موضوعی به هم نریزی!
با غصه خوردن تو، مشکلات دیگران حل نمیشه!
اینقدر که به فکر دیگران هستی، یه کم به فکر خودت باش!
مدتیه شک مثل خوره افتاده به جونم! من هر چقدر بهش کم محلی میکنم و نادیده میگیرمش، هر روز بهم نزدیک تر میشه! اصلا تا هر شب نیاد و یک سلامی عرض نکنه، خیالش راحت نمیشه! لامصب از اون شک های مخربه! از همون ها که اگه فقط یه مدت دیگه مهمونم باشه میتونه خیلی راحت، خیلی چیزها و رابطه ها رو بزنه داغون کنه و منم نتونم کاری بکنم! قوی تر از منه!
پی نوشت: خودم میدونم یه چیزیم هست!
پی نوشت بعد: دوست دارم برم یه جای دور که کسی منو نشناسه و من کسی رو نشناسم!
شعر نوشت: باورم نیست چرا عشق را در دلم راهی نیست
عشق هیچکس را به دلم راهی نیست
باورم را چه شده است؟
این دلم را چه شده است؟
من چرا میترسم؟
ترسم از عشق است یا که از باور آن؟
اما نه...
درد من تردید است
چه کسی میداند، مرهم تردید چیست؟
چه کسی میداند؟
تورا یافتم در نگاه بی کلام وتهی از عشق. وشاید عشق بود و من نمی دیدم.
------------------------------------------------------
باز چی شده دختر؟
:(
این روزها با خودم درگیرم، یهو فوران شد
ما هم میدونیم یه چیزیت هست
شک درمون نداره، یه مدت به جون منم افتاده بود، هرچند فهمیده بودم بیمورد بود، ولی خوب حسابی انرژیتو میگیره.
:|