عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

از همه جا

_فکر میکنم روی صندلی جلوی یه ماشین نشسته بودیم، دوتایی با هم! دست راستشو دور گردن من انداخته بود، منم سرم رو گذاشته بودم روی بازوش، چشمام رو بسته بودم، خواب بودم، ولی از بالای سرمون داشتم نگاه میکردم، تمام مدتی که خواب بودم، داشت به صورتم نگاه میکرد، خیلی آروم انگشت اشاره ی دست راستش رو خم کرد و با پشتش صورتم رو، دقیقا گونه ام رو نوازش کرد، لبخند میزد، انگشتش زبر بود، ولی قبلا که دیده بودم بهش میومد دستای نرمی داشته باشه! خواب بودم ولی با اون حال سرم رو روی بازوش جابه جا کردم، انگشتش رو آروم از روی صورتم برداشت! با دست چپش، دست چپم رو که روی پاش بود، بلند کرد و خیلی آروم گذاشت روی کف دستش! دوباره به صورتم نگاه کرد، با انگشت شصتش، دونه دونه انگشتام رو لمس کرد! مثل همیشه موهاش پریشون بود.خواب بودم ولی قشنگ حرکت ماشین رو احساس میکردم، یهو راننده ی بی شعور ماشین بیدارم کرد و گفت آینه ی ماشین رو درست کن! من بیدارم شدم و آینه رو درست کردم! دیگه دستش دور گردنم نبود و دست چپم توی دست چپش نبود! نمیدونم ماشین کجا نگه داشت، پیاده شدم و هر چی صداش زدم دیگه اونجا نبود! خیلی دنبالش گشتم ولی نبود که نبود...
خیلی جالبه کسی رو که دو سه بار بیشتر ندیدمش رو اینجوری توی خواب دیدم! کسی که شاید اگه دوباره ببینمش، بگه به چهره میشناسمتون ولی اسمتون رو فراموش کردم! باید ریشه یابی کنم اونم عمیق!
_چند روز پیش مامان رفته بود بیمارستان لقمان، میگفت یه دختره رو آورده بودن و میخواستن بستریش کنن، میگفت بیرون آب معدنی خورده مسموم شده! آب یخ زده! مامان میگفت همش تو جلوی چشمم بودی که بیرون فقط آب میخری و میخوری! آدم دیگه آب هم نمیتونه بخره !
_اون روز عصبانی شدم و غر میزدم! اومده کنارم، با خنده بهم میگه وقتی عصبانی میشی دماغت کوچیک تر میشه!!!!
_یه چیزی در مورد مردها کشف کردم که مطمئنم غریب به نود درصدشون رو در بر میگیره! نمیتونم فاشش کنم این کشف بزرگم رو، چون باید ربطش بدم به یه موضوع دیگه و این یعنی عنوان کردن این موضوع و باز این یعنی زیر پا گزاشتن قوانین وبلاگم و اینا همه یعنی اینکه فکر نمیکنم بتونم جای دیگه ای هم این کشف بزرگ رو که ندا هم تاییدش کرده رو فاش کنم! حیف
_چند روز پیش با یه بچه ی سرتق مواجه شدم! خیلی جالبه این بچهه عینهو خودم بود! یعنی چجوری؟ یعنی برای اینکه وارد حریم این بچه بشی باید با ترفند های مختلف اول خودش رو راضی کنی! به خاطر همین وقتی خواستم باهاش در مورد موضوعی صحبت کنم، اول ازش اجازه گرفتم و مامانش میگفت شاید تو از معدود کسایی باشی که تونستی باهاش ارتباط برقرار کنی، ولی مامانش نمی دونست این بچهه عینهو خودم و قلقه خودم دستمه! وقتی خواستم بوسش کنم و ازش خداحافظی کنم بهش گفتم، میتونم بوست کنم و برم! گفت باشه خاله! دقیقا اونجا بود که فهمیدم بعضی مواقع دارای چه اخلاق گندی میباشم!
_امروز فهمیدم یکی از دوستام سیگاری شده! (یه دفعه که توی کافی شاپ داشتیم به دختری که حرفه ای سیگار میکشید نگاه میکردیم، به دوست گرامی گفتم سیگار میکشی، گفت نه اهلش نیستم!!!) از اونجایی که آخرین باری که بین دوستای سیگاری بودم کلی نصیحت شنفتم، الان به این نتیجه رسیدم که دوست سیگاری مساوی دوست ناباب و دوست ناباب مساوی آلوده شدن و آلوده شدن یعنی اینکه پرهیز از آلوده شدن و این مساوی با پرهیز از دوست ناباب و این مساوی پرهیز از دوست سیگاری!!!


پی نوشت: یه مهمون دهه ی هفتادی با زیرکی تمام آدرس وبلاگمو ازم گرفت
پی نوشت بعد:  حرفایی که باید میزدم و نبودم بزنم رو کم کم بزنم

نظرات 2 + ارسال نظر
فاطیما پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:49 ب.ظ

هییییییییی
ما اینیم دیگه


مامان جون طرف این دوست سیگاری نمیری ها !
گفته باشم !

بعد اینجوری میشی :
می مونه کنج خونه می پوسی !

قربانت

D:
نمیریم قول میدم

سعید یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 05:18 ب.ظ http://narkand.blogspot.com

من کلی دوست سیگاری داشتم، تا حالا یه پک به سیگارم نزدم، بسته به آدمش هم داره!

این کشف نشون میده ما مردا هنوز ناشناخته‌ایم اصلاً هم خیال نکنی که فضولیمون گرفته که بدونیم بحث سر چیه

شما آقایی داداچ

اتفاقا عینهو کف دستین
نمیگم تا بمونی تو خماریش! چه معنی داره همه ی اسرار رو برات رو کنم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد