- دیروز با آژانس رفته بودیم حوالی میدون بنی هاشم، همینطور که راه رو جلو میرفتیم، راننده رو به من و مرجان و حمیده کرد و گفت، میدونید اینجا نزدیک خونه ی خواهرمه، مرجان بهش گفت پس بهش یه سر بزنید، راننده گفت باهم رابطه ی خوبی نداریم. همین جمله کافی بود که اصرار ها و نصیحت های ما سه تا شروع بشه، جالبه هر سه تا مون با هم حرف میزدیم و صداهای ناهنجاری تولید میکردیم، نمیدونم راننده راضی شد یا به خاطر اینکه ما سه تا رو ساکت کنه گفت "باشه بابا جان میرم". حالا نمیدونم واقعا رفته یا نه!
- نمیدونم بر چه اساسی تصمیم گرفتم برنزه کنم، فکر میکنم تحت تاثیر دیدنی ها قرار گرفتم، خلاصه الان که برنزه(همون سیاه) شدم، اصلا از کاری که کردم راضی نیستم، البته رنگ دستمام رو دوست دارم و این تغییر رنگ باعث شده مدام لباس های آستین حلقه ای بپوشم ولی از رنگ صورتم اصلا راضی نیستم!!! دقیقا الان به خودم میگم عجب غلطی کردم!
- دیروز حسین میگفت، قشنگ معلومه از اون آدم هایی هستی که احترام گذاشتن به بزرگترا از همه چیز برات مهم تره! میگفت معلومه وقتی ازدواج کنی از اون آدمایی میشی که در هر شرایطی احترام به همسرش رو فراموش نمیکنه!(البته این اولین باری بود که بعد از پنج سال حسین رو از نزدیک میدیدم)
- بچه ها همیشه قربانی اشتباهات بزرگتر ها هستن(اسمایلی فیلم زیر هشت)
- اینقد بدم میاد از این پسره سعید توی فیلم فاصله ها که نگو! یعنی اگه از نزدیک ببینمش نمیدونم اولین عکس العملی که نشون میدم چیه.
- میگه کار برات سراغ دارم توی بیمه، ولی بیمه ات نمیکنن!!!
- توی این مدت که نمیومدم سراغ وبلاگم، با توئیترم آشتی کردم.
- یکی از وبلاگ هایی که دوسش داشتم تعطیلش کرد! واقعا چرا آخه؟؟؟
- دلم برای شهر میسوزه، برای زحماتی که براش کشیده شد، برای افرادی که روزها و ساعت های زیادی رو پای شهر گذاشتن، بیشتر از همه برای دکتر که همیشه رویاهای بزرگی توی سرش داشت و میخواست حداقل تا اونجایی که میتونه شهر رو با اون رویاهاش تطبیق بده! با تعطیل شدنش، زحمات شاید نزدیک به هفتاد هشتاد نفر، هدر بره! آخه چرا باید مدیران میانی اینطور زحمات همدیگه رو نادیده بگیرن و برای کارهای دیگران ذره ای ارزش قائل نشن؟ درسته من دیگه اونجا نیستم ولی شهروندی از شهر که بودم!!!
- باهاش قرار گذاشتم، بهونه آورد که اظهار نامه مالیاتی رو باید تحویل بده و سرش خیلی شلوغه! دقیقا توی اون ساعاتی که قرار داشتیم، چراغ مسنجرش روشن بود و خیالش راحت بود که چراغش رو واسم خاموش کرده و من نمیبینمش!!! خب عزیزم نمیخوای بیای واسه چی بهانه میاری؟
- توی اون مجلس، خانومه عکسه گل پسرش رو از توی کیفش در آورده و میگه ببین پسرم رو! منم از روی کنجکاوی، سرم رو برگردوندم و به عکس نگاه کردم! پسره ی زشت آنچنان زیر ابروش رو تمیز کرده بود که من اونجوری تمیز نمیکنم! بعد از اینکه قیافه ام چپ و چوله شد، اون یکی خانومه دو تا پسراش رو برامون (برای من و مامان و مینا) تشریح کرد، به مینا گفتم تو برو با قل بزرگتر و منم میرم با قل کوچکتر، که خانومه بهمون گفت من میخوام عروسام چادری باشن! توی مراسممون هم ساز و آواز و رقص نداریم! منم که دیدم اینجوری داره میگه، گفتم ببین حاج خانوم، چادری و مانتویی بودن به خود دختر برمیگرده و به نظر من هیچ پسری حقی نداره دختری رو مجبور کنه در این مورد، مثل این میمونه که پسر شما دوست داره با تیپ رسمی بگرده ولی من مجبورش کنم همیشه با تیپ اسپرت بگرده! خلاصه مادر آقا پسرا قاطی کرد که من چادریم یا مینا! خب زور داره وقتی آدم میبینه دختر خودشون با هفت قلم آرایش و مانتویی که از تونیک من که توی مهمونی ها میپوشم، کوتاهتر و تنگ تره ، میره بیرون، اونوقت از عروسشون توقع دارن حتما چادر سر کنه!!!
- پسرهام دیگه پیر و چروکیده شدن، هرچند از هفت تا فقط چهار تای اونها الان مونده. هر کی اومد خونه امون و ازشون خوششون اومد، بابا یه دونه کنده و بهشون داده
- میخوام موهام رو کوتاه کنم
پی نوشت: این شب ها با کتاب "ساده بودم، تو نبودی، باران بود" زندگی میکنم
سلام
همه مطلبتو خوندم و خسته نشدم
فقط این دفعه پی نوشت نوشتی یک کم توضیح هم ضمیمه کن که بد جوری از کنجکاو شدیم
مگه مطالب وبلاگ های دیگه خسته کننده است؟
خب نمیدونم چطوری توضیح بدم، ساده بودم ... عنوان یه کتاب شعره از سید علی صالحی که دوسش داشتم
حالا که برنزه کردی، بری خیابون گشت ارشاد جریمهت هم میکنه


ما سعیدها هممون خوبیم، این فیلمها رو میسازن ما رو خراب کنند
خوب عزیزم، وقتی نمیخواد ببیندت چرا هی سریش میشی آخه؟
ای بابا، مردم هنوز نجابت رو با چه فاکتورهایی متر میکنند؟
اون موقع که پسرهات خریدار داشتن واسهمون کلاس گذاشتی، حالا پیر شدن دیگه کسی نگاهشون هم نمیکنه (اسمایلی فیلم زیر هشت)
موقعی که میرم بیرون یک لایه ی یک سانتی کرم پودر میزنم و میرم


ایشششش، این سعیده که خیلی خنگه
آخه فقط من نبودم که، تازه خودش پیشنهادش رو داد
والا
پسرهام هنوزم خریدنی هستن، چی فکر کردی