عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

کفر

هی میخوام در مورد این مزخرفاتی که ذهنمو درگیر کرده چیزی ننویسم، ولی نمیتونم!
دیشب چند ساعتی همینطور به سقف نگاه میکردم، به روزهایی که گذشتن فکر میکردم. آدم ضعیفی هستم که مدام توی کار خدا شک میکنم. من و اطرافیام برای شروع هر کاری به خدا توکل میکنیم، ولی بیشتر مواقع اون کار به خیر تموم نمیشه! دیشب نمیدونم چرا وقتی داشتم به این موضوع فکر میکردم و نمه نمه اشک میریختم، به ندا اس ام اس زدم و همینو ازش پرسیدم، میدونستم خوابه ولی باید ازش میپرسیدم، چون اون لحظه ای که از خدا خواست هر چی به خیر و صلاحه پیش بره من بودم، ولی بعد از چند وقت معلوم شد که به خیر نبود. پس چرا میگن به خدا توکل کن و همه چیز خوب پیش میره. ما بنده های عجولی هستیم که تحمل حکمت خدا رو نداریم.

پی نوشت: هی میخوام به روی خودم نیارم نمیتونم. هیچی ننویسم بهتره ولی بدونید تصمیم بزرگی دارم میگیرم، شاید بعد از اون اینجا رو پاک کنم و برم دنبال یه خونه ی جدید! چون دیگه اون آدمی نیستم که اینجا رو خط خطی می کرد.

نظرات 3 + ارسال نظر
مسیح جمعه 3 دی‌ماه سال 1389 ساعت 05:21 ب.ظ

احوالِ آبجـی‌بهار؟
منُ یادته آبجـی؟

سلام حاج مسیح
مگه میشه همزاد اردیبهشتی خودم رو فراموش کنم

ندا شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ق.ظ http://zolaletabnak.blogfa.com

از این پس آرزویی نمی کنم
مبادا
حسرت دوباره ای سبز شود

:(

سعید شنبه 4 دی‌ماه سال 1389 ساعت 10:17 ق.ظ http://narkand.blogspot.com

کی میدونه چی به صلاحشه، چی نیست، باید منتظر بود و دید چی پیش میاد. به قول محمود دولت آبادی: «بگذار بگذرد»

این چه تصمیمیه که به بستن اینجا تموم میشه؟ می‌خوای قرمه‌سبزی بپزی؟

انتظار به چه قیمتی!

خب یه جورایی متحول میشم اگه این تصمیم رو بگیرم، یه چیزی از من جدا میشه که در تمام مدت این دو سه سال که اینجا رو نوشتم همراهم بوده!
ترجیح میدم اینجا رو پاک کنم که اثری ازش نباشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد