در چهار فصل زندگی
تودر کدام سال وماه وروز......احساسات را به باد سپرده بودی
که هر روز...به خاطر....خوبیهایم از تو پوزش می طلبیدم
هرروز باخودم عهد می کردم
که تو را از فردا دوست نداشته باشم
ودیگر نگرانت نباشم
ولی فردا...باز دیوانه تر باز عاشقتر
و باز به خاطر خوبیهایم از تو پوزش می طلبیدم
غرورم را هر دم به تاراج می دادم.....
ودر درون چون آواری فرو می ریختم
ای باغبان.... داسی بزن....به ریشه منِ گندم
تا نابود شوم تادانه دانه برزمین بپاشم
هیهات گرچه می دانم فردا از این همه دوست داشتن من
هزار گندم عاشق تر جوانه خواهد زد
ای گمشده احساس درقرون واعصار..............
مرا دریاب....که بعدازمن چکاوکی برای تومثل من نخواهد خواند
و سرو و صنوبری نگران تو نخواهد بود
پی نوشت: فردا میرم تنگه واشیجای همتونو خالی میکنم
پی نوشت بعد: شعر بالا خیلی با احساسه! ولی نمی دونم نویسنده اش کیه
پی نوشت بعد بعدی: شنیدین میگن لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود؟!!! از دیروز تا حالا هزار بار اینو به خودم گفتم
می نویسم از استقامت ،از پشتیبانی،از غرور تکیه بر محکم ترین جایگاه، نه ! من از کوه نمی نویسم از انسانی می نویسم که از کوه پایدار تر و پا بر جا تر است. می نویسم از مهربانی، از بوسه های آرام، بر گونه های کودک به خواب رفته ای که تمام آرزو های او در لبخند شیرین کودک برآورده می شود، آری من از کسی می نویسم که در عین محکم بودن از نرم ترین موجودات است، من از کسی می نویسم که وقتی دست بر سرت میکشد هم امن ترین و محکم ترین تکیه گاه و حامی را برای خودت می یابی و هم نرم ترین و مهربانترین نوازشها را تجربه میکنی
آری من از پدر نوشتم
پی نوشت: این روز قشنگ رو به همه مردایی که این وبلاگ رو میخونن تبریک میگم
عاشقم من عاشقی بی قرارم
کس ندارد خبر از دل زارم
آرزویی جز تو در دل ندارم
من به لبخندی از تو خرسندم
مهر تو ای مه آرزومندم
بر تو پابندم
از تو وفا خواهم
من ز خدا خواهم
تا به رهت بازم جان
تا به تو پیوستم
از هم بگسستم
بر تو فدا سازم جان
خیزو با من در افقها سفر کن
دل نوازی چون نسیم سحرگاه
ساز دل را نغمه گر کن
همچو بلبل نغمه سر کن
نغمه گر کن
همچو بلبل نغمه سر کن
پی نوشت:زمان پدر بزرگامون این شعر رو با صدای دلکش گوش دادن، یه ذره که بر گردی عقب این شعر تو فیلم قرمز با صدای بابک امینی پخش شد، حالا ما با صدای احسان خواجه امیری گوش میدیم (شما هم گوش بدید)