-
پست فمنیستی
شنبه 5 مردادماه سال 1387 20:58
پی نوشت: قضاوت با خودتون!!!!!!!!! پی نوشت بعد: اینم لینکش برای اونایی که نتونستن خوب بخونن پی نوشت بعد: مطمئن باشید اینجا یه وبلاگ فمنیستی نیست
-
همه چی توش هست
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1387 14:15
جای همتون خالی خیلی خوش گذشت، تو روحیه ام خیلی تاثیر مثبت گذاشت اونم بعد از گذروندن دو سه هفته ی واقعا مصیبت... سال پیش یادمه وقتی بعد از اینکه از تنگه اومدیم خونه به خاطر درد پاهام گریه میکردم و گفتم " من غلط بکنم دفعه ی بعد تا آخر مسیر باهاتون بیام" با همین قاطعییت! ولی وقتی با ۱۷ نفر قصد میکنی با هم تا آخر مسیر...
-
چهار فصل زندگی
سهشنبه 1 مردادماه سال 1387 09:34
در چهار فصل زندگی تودر کدام سال وماه وروز......احساسات را به باد سپرده بودی که هر روز...به خاطر....خوبیهایم از تو پوزش می طلبیدم هرروز باخودم عهد می کردم که تو را از فردا دوست نداشته باشم ودیگر نگرانت نباشم ولی فردا...باز دیوانه تر باز عاشقتر و باز به خاطر خوبیهایم از تو پوزش می طلبیدم غرورم را هر دم به تاراج می...
-
شکیبایی
یکشنبه 30 تیرماه سال 1387 12:33
شکیبایی مرد تا دیگه هیچکس نتونه مثل اون تو سکانس دادگاه هامون اونجوری داد بزنه که: این زن عشق منه سهم منه حقه منه طلاق نمی دم ... شکیبایی مرد . پی نوشت: این متن رو تو یاهو360 مجتبی خوندم، خیلی به دلم نشست پی نوشت بعد: دیروز یه ماشین پراید رو دیدم با مقوا یه اعلامیه ی زیبا درست کرده بود به مناسبت فوت شکیبایی. رفتم خونه...
-
بابایی روزت مبارک
سهشنبه 25 تیرماه سال 1387 11:36
می نویسم از استقامت ،از پشتیبانی،از غرور تکیه بر محکم ترین جایگاه، نه ! من از کوه نمی نویسم از انسانی می نویسم که از کوه پایدار تر و پا بر جا تر است. می نویسم از مهربانی، از بوسه های آرام، بر گونه های کودک به خواب رفته ای که تمام آرزو های او در لبخند شیرین کودک برآورده می شود، آری من از کسی می نویسم که در عین محکم...
-
روز اول کلاس
یکشنبه 23 تیرماه سال 1387 19:27
در مورد پست قبل یه توضیح کوچیک بدم و دیگه حرفشو نزنیم پنجشنبه قبل از اینکه بریم خونه خاله اینا (به خاطر تولد آتنا) اینقد کولی بازی در آوردم که فک کنم تونستم حرف خودمو به کُرسی بنشونم، هر ترفندی که توی فیلما و کتابا دیده بودم و خونده بودم و از دوستام شنیده بودم به کار بردم تا تونستم رو مامان تاثیر بزارم از چهارشنبه...
-
من هنوز خیلی بچه ام
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1387 19:27
مامان: هفته دیگه مهمون داریم من: وا کیه! مامان: خواستگار من: بازم به من هیچی نگفته کار خودتونو کردید؟ مامان: من کاره ای نیستم بابات بهشون گفته من: مامان: بزار بیان بعد بگو نه من: همین الان قضیه رو فهمیدم! آخه یکی نیست به اینا بگه من هنوز خیلی بچه ام!!! خدایا خودت یه جوری کمکم کن! از چیزی که بدت میاد به سرت میاد الان...
-
دیروز
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1387 18:44
عجب روزی بود دیروز؛ سه تا اتفاق افتاد اول: از طرف محل کارمون آموزش های ضمن خدمت برامون گذاشتن که زبان های خارجکی مونو قوی کنیم دیروزم رفتیم برای تعیین سطح (اول همتون نیشتونو ببندید) که ببینیم ما در چه سطحی زبان بلدیم( خوبه منو نمی بینید چون از بس الان خندیدم اشکم در اومده )؛ یه سری از بچه ها صبح رفتن رویا هم صبح رفت...
-
نامردی
یکشنبه 16 تیرماه سال 1387 18:46
کلی بهشون بر میخوره وقتی میگی آدمهای چندشی هستین حتما یه چیزی میدونستم که گفتم دیگه، حالا چون شومایید نمی گم همتون، میگم 99.9 درصدتون و شوماها خودتونو تو اون یک دهم ببینید به م میگم فک نکنم ازدواج کنم! م: آخه برای چی؟ من:نمی تونم به مردا اعتماد کنم م:حق داری،کجا شو دیدی !تازه بعد از اینکه با کلی عشق زندگی رو شروع...
-
بازم ترشی لیته
سهشنبه 11 تیرماه سال 1387 18:52
گفتم تحت درمانم و امکان داره یه لایه از صورتم بر داشته بشه، خوب! هیچی هفته دیگه عروسی دعوت داریم(عروسی دختر دو ست بابا) حالا خدا کنه تا هفته دیگه پوستم همینجوری بمونه و تغییری نکنه بازم گفتم عاشق شخصیت رت باتلرم و ازش الگو گرفتم، خوب! قرار نیست رفتارم رو نسبت به همه اینجوری بسنجین!!!! باید به عرضتون برس ونم در مورد...
-
تحت درمانم
یکشنبه 9 تیرماه سال 1387 20:27
دارم می سوزم هفته پیش بالاخره وقت دکتر پوست گرفتم به خاطر این جوش های زشت و بد ترکیبم تو مطب، دکتر میگه دخترم اینا آکنه های بلوغه میگم دکتر جان از بلوغم گذشته بیست و دو سالمه دکتر باورش نمی شد، میگفت بهت میاد چهارده پونزده سالت باشه بعد از کلی معاینات و سوالا های مسخره گفت جوش هات عصبیه، گفتم دکتر جون اینو که وقتی...
-
امتحانام تموم شد
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1387 11:58
ایام بس مزخرف امتحانات دیروز به پایان رسید این ترم گند زدم به همه امتحانات اینقد این چند وقته فشار عصبی و روحی و ... روم بود که نگو، تمام سیستم بدنم به هم ریخت (اسمیلی ها کمه جواب گوی حالات من نیس) صبح پا می شدم میرفتم سر کار، به محض اینکه میرسیدم خونه شروع میکردم به خوندن تا نیمه شب و این داستان ادامه داشت تا آخر شب...
-
مامانم روزت مبارک
سهشنبه 4 تیرماه سال 1387 10:55
مهربان مادر من ای من از مهر تو در جامهی گرم ای من از لطف تو در بستر ناز هرگز از خویش مرا دور مساز. ای مرا مظهر ایمان و غرور ای نگاه تو ر از گرمی و نور ای صدای تو مرا روح نواز هرگز از خویش مرا دور مساز. نازنین مادر من من به گلزار وجود چون گلی تشنهی باران محبت هستم هرگز ای ابر پر از رحمت و عشق نوگل تشنهی خود را مبَر...
-
اهدا زندگی
پنجشنبه 30 خردادماه سال 1387 17:01
پی نوشت: نمی خواستم بنویسم ولی همین الان کارتم اومد
-
وقاهت
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1387 21:04
دلم نمی خواست به روز کنم ولی نشد دبروز یه لینکی رو تو یوتیوب دیدم که هنوزم وقتی بهش فکر میکنم وحشت تمام وجودمو میگیره بعد از دینش همه ما تا یه ساعت تو شک بودیم آخه چرا باید مملکت ما اینجوری باشه؟ تا چقد وقاهت!!! یه لحظه خودمو میزارم جای اون دختر! اگه دانشجوهای دیگه نیومده بودن چه بلایی سرم میومد؟؟!!!
-
استقلال
دوشنبه 27 خردادماه سال 1387 19:38
استقلال قهرمان شده خدا می دونست که حقشه به لطف یزدان و بچه ها استقلال قهرمان شده
-
مخلوط
دوشنبه 27 خردادماه سال 1387 18:18
چرا اینجوری نگاه میکنی؟ الان وقت آزادمه! هم دارم پست مینویسم، هم دارم پست میخونم، هم دارم کامنت میزارم، هم دارم کامنت جواب میدم، هم دارم اس ام اس بازی میکنم، هم دارم آهنگ گوش میدم (الان آهنگ "خدانگهدار" خیلی قشنگه نوشته رامین بی باک ولی صداش شبیه شادمهره)هم اینکه دارم فوتبال نگاه میکنم امروز مهدیه یه اس ام اس...
-
آخر هفته
شنبه 25 خردادماه سال 1387 18:41
اول از پریروز بگم بعد از ظهر رفتیم برای خاله اماینا که تازه خونه خریدن لوستر بخریم(کادوی خونه اشون) اینقد لوستر های خوشگلی بود که نگو، ولی بالاخره با سلیقه من و خاله ام یه شیک و فانتزیشو گرفتیم توی پاساژه بوفه و ویترین هم داشت، خیلی طرحاشون خوشگل بود من: مامان برام ازاینا بخریا مامان: نمی خرم من: مامان مامان: تو این...
-
اولین امتحان
سهشنبه 21 خردادماه سال 1387 16:54
امروز اولین امتحانمو دادم امتحان بدی نبود، پول و ارز و بانکداری. وقتی این کتاب های مربوط به اقتصاد رو میخونم، تازه میفهمم چقدر اقتصاد ما با اقتصاد های جهان فرق میکنه، فکر میکنم اقتصاد مملکته ما بر اساس نظریه های کلاسیک داره پیش میره در صورتی که واقعیت این طور نیست حداقل کلاسیک ها مال سیصد چهارصد سال پیش بوده ولی ما...
-
چندش
یکشنبه 19 خردادماه سال 1387 17:48
خدایا موجودی زشت تر، کریه تر، چندش تر، آلوده تر ، ایکبیری تر و.... از سوسک آفریدی؟ دیشب مثل هر شب، شبخیر گفتم و رفتم بخوابم، برای اینکه برم تو اتاق خواب بایداز تو حیاط میگذشتم، همیشه وقتی میخوام برم بخوابم اول آسمان و ستاره ها رو نگاه میکنم ، کلی از دیدنشون لذت می برم،چند بار هم شهاب دیدم بعد از اینکه گفتگوم با آسمون...
-
انقضا
چهارشنبه 15 خردادماه سال 1387 10:44
خبر می دادید اسفند دود کنیم بسی شادمیانیم از اینکه سرویس درست شده من میگم: "بعضی از حرف ها مثل مواد غذایی میمونن، یه تاریخ انقضایی دارن، اگه تا قبل از تاریخ انقضاشون زده بشن که زده شدن، ولی اگه بعد از تاریخ انقضا گفته بشن هیچ ارزشی ندارن" اون میگه: "ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه اس، حرف حرفه دیگه، هر وقت گفته بشه...
-
یه هفته تعطیلی
دوشنبه 13 خردادماه سال 1387 19:17
هیچ وقت خدا از این تعطیلات خرداد خوشم نمیاد همیشه یا وسط امتحانام بوده یا مثل الان نزدیک امتحانام بوده، دروغ نگم چند سال پیش یعنی دقیقا ۸۴ بود که این تعطیلات بهم خوش گذشت ولی بازم استرس کنکور رو داشتم ، با این حال رفتیم کاشان . فقط همینو یادمه که ازش حسابی استفاده کردم خودمونیما اسمیلی های پارسی باکس یه چیز دیگه اس...
-
آرومترم
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1387 18:42
به عرض انور حضرات برسونم که تقریبا آرومتر شدم ولی از حرفم در مورد آقایون بر نگشتم و فکر هم نمیکنم بر گردم بیشتر عصبانیتم هم به خاطر سرو کله زدن با آقا مُری بود و گرنه من با کسی کاری ندارم، از اون روز تا حالا هم یعنی سه چهار روزه یه مزاحم تلفنی دارم که همش رو اعصابمه؛ خدایی شما بودید با این اوصاف میتونستید تمرکز کنید و...
-
عنوان ندارد
یکشنبه 5 خردادماه سال 1387 18:20
از فرط عصبانیت تمام صورتم قرمز شده گُر گرفتم به کسی بر نخوره ولی بی شعور تر و احمق تر از مرد ها فقط خودشونن این چند وقته کم از دستشون نکشیدم هر بار هم که کشیدم از اون ضربه های کاری بوده خدایا بهم آرامش بده که فعلا از نون شب هم برام واجب تره
-
امتحانام نزدیکه
شنبه 4 خردادماه سال 1387 18:36
امتحانام نزدیکه مثلا دارم درس میخونم(البته مثلا)همه کاری میکنم الا درس خودن، بیشتر دارم با آقا مری کلنجار میرم که حرفمو به کرسی بنشونم ولی اونم عین خودم لجبازه شبا تا صبح نمی خوابه ، بیداره و هی مسیج میفرسته، کلافه ام کرده، امروز قرار شد فردا زنگ بزنه تا با هم اساسی حرف بزنیم، دعا کنید فردا بتونم قانعش کنم دیروز که...
-
تولدش مبارک
چهارشنبه 1 خردادماه سال 1387 19:11
چندمین بار بود که امروز با ندا رفتیم امامزاده صالح ولی تا حالا این جوری بهم آرامش نداده بود یه حس خوبی داشتم که نگو موقع بر گشت یه خانومه تو اتوبوس بود اینقده حرف زد و اینقده مخ مردم رو خورد که نگو، خودشو نسبت داد به ناصردین شاه و بعد هر ماه ایشون خارج تشریف میبرن و اینکه همه وزیر وزرا فامیلشن وخلاصه اینقده سر هم کرد...
-
تبریک به همه پرسپولیسی ها( ما که بخیل نیستیم)
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1387 18:38
ای بابا این فصل که شانس با ما نبود ولی به قول آقای ی هنوز حذفی رو داریم(منظورم مدیر فنیمون بود) این پرسپولیسی ها این فصل رو دور شانس بودن، واقعا خجالتم خوب چیزیه تو این اوضاع و احوال گرونی، این همه شادی، واقعا که میگن برو فکر نونباش که خربزه آب است(درست گفتم؟) امروز آقای ی که استقلالی دو آتیشه است با ندا حسابی کل...
-
بدون عنوان
پنجشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1387 11:55
چند روزه دلم گرفته، حسه آدمی رو دارم که رو دست خورده! یعنی واقعا رو دست خوردم؟از کی؟ از چی؟ کی ؟ کجا؟نکنه دارم خل میشم خودم خبر ندارم؟! اونجوری نگا نکن دارم جدی حرف میزنم! من حسم بهم دروغ نمیگه! حتما یه خبرایی هست زودتر بیا خودتو لو بده قبل از اینکه خودم مچتو بگیرم(این الان مخاطبش کی بود به نظرت؟ ) خوب چه کار کنم حس...
-
تولدانه
شنبه 21 اردیبهشتماه سال 1387 20:00
اول از همه از پارسی باکس شکایت کنم! محسن(داوری) مگه نگفتی این ارسال پست در آینده کار میکنه؟؟؟ پس چرا این یکی کار نکرد؟من چهار شنبه پستمو نوشتم و با اعتماد کامل برای ارسال به آینده تاییدش کردم و این چند روزه به خیال اینکه این پست الان تو صفحه وبلاگمه واسه خودم صاف صاف رفتم و اومدم ولی بعد از چند روز که به اینترنت...
-
تولد
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1387 19:11
می آیی با خواهش این و آن در پوشش آرزوهای دیگران می روی با هزار آرزوی گران برای خود نه برای دیگران پی نوشت: شعر تولد از پروانه فتاحی