-
دخترونه
سهشنبه 28 مهرماه سال 1388 16:56
پی نوشت: این یه پست دخترونه میباشد پی نوشت بعد: این عکس پایین هم قیافه دیدنی پسراس توی این روز(از حسودیشونه خب)
-
خیانت
دوشنبه 27 مهرماه سال 1388 11:39
قلبا دوست ندارم در این مورد چیزی بنویسم و ذهنم رو خراب کنم ولی قول نوشتنش رو داده بودم چند پست پیش در مورد رابطه های واقعی که دور و برم اتفاق افتاده بود نوشتم، درسته این رابطه ها شرایط بد روحی رو برای طرفین داشت اما به نظر من خیلی حاد نبود، چون همه چیز قبل از ازدواج اتفاق افتاده بود. دیروز یکی از دوستای مامان زنگ زد و...
-
یه روز دوست داشتنی
شنبه 25 مهرماه سال 1388 18:26
چهارشنبه هفته ی گذشته تولد ندا بود و امروز یه جشن کوچیک و خودمونی برگزار کردیم من مجبور (کلمه رو دقت کردی) شدم دوباره برم محل کار سابقم، البته فکر میکردم طبق روال همیشه تولدش رو میریم بوفالو که مهدیه توجیه ام کرد که این کار شدنی نیست چون اگه بخوان مرخصی بگیرن، دیگه کسی نمیمونه تو بخش! این شد که شال و کلاه کردم و رفتم...
-
خواب
پنجشنبه 23 مهرماه سال 1388 19:59
خیلی وقته اینجا دیگه از خواب هام چیزی ننوشتم(خدا باعث و بانیش رو دکتر کنه :دی) پریشب یه خواب خیلی وحشتناک دیدم که در نوع خودش بی نظیر بود خواب که نه کابوس بود تا حالا خواب ندیده بودم عروس شم و هیچ وقتم دوست نداشتم این صحنه رو ببینم، ولی دیدم دیگه، تو کتاب تعبیر خواب هم تعابیر خوبی ننوشته بود ولی از این دلم قرصه که این...
-
فکر کنم
سهشنبه 21 مهرماه سال 1388 10:56
فکر کنم حرفی برای نوشتن ندارم ولی پی نوشت که دارم پی نوشت:فکر کنم اولین باره با بابا تبانی کردم؛ خدا کنه مامان بویی نبره پی نوشت بعد: فکر میکردم اگه کسی چهل و هشت ساعت چیزی جز آب نخوره میمیره؛ ولی من زنده موندم پی نوشت بعد بعد: فکر کنم این خیلی خوبه که موقع لج کردن فقط به خودم آسیب میرسونم پی نوشت بعد بعد بعد: فکر کنم...
-
خواب
یکشنبه 19 مهرماه سال 1388 11:23
میخوام بخوابم میخوام وقتی بیدار شدم همه چیز مثل قبل شه یه خواب عمیق یه خواب طولانی کاش میتونستم آرزو کنم دیگه بیدار نشم اینکه خیلی چیزها بدونی و نخوای به روت بیاری سخته اینکه بدونی و دم نزنی اینکه بدونی و مجبور شی نشنیده بگیری سخته نه سخت نیست خود مرگه کاش بیدار نشم
-
واقعیت
شنبه 18 مهرماه سال 1388 12:13
کلی تایپ کردم ولی دل شد همش آدم میمونه تو کف بعضی رابطه ها! چند سال پیش که توی مهمونی دیدمشون گفتم این دختره به این نازی چطوری دوست این پسره ی دیلاق شده! اون موقع بود که خانوم ی برام تعریف کرد که م خیلی خاطر الف رو میخواد و از هیچی براش دریغ نمیکنه، دختره با مادرش زندگی میکنه و م حمایتش میکنه، م براشون خونه خریده، ولی...
-
نامجو
جمعه 17 مهرماه سال 1388 12:55
خیلی اهل موسیقی سنتی نیستم ولی بعضی از آهنگ ها رو واقعا میپسندم بعضی از آهنگ های نامجو رو نه میشه گفت سنتی نه میشه اسم مدرن روش گذاشت، این مدلیاشم میپسندم این آهنگ (از اینجا هم میتونی گوش بدی)از آلبوم جدید نامجو هم آدم رو میبره به خیلی جاها، یاد کلاس گیتار می افتی و استاد شیدا، یاد فیلم دسپرادو ، یاد فیلم هامون با...
-
sony CS36GJ
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1388 12:31
از وقتی این لپتاپ اومده ها، ما هی مهمون داشتیم، اصلا فرصت نکردم چند ساعت درست و حسابی بشینم پاش، ببینم چه خبره! الان حسابی پشیمونم که چرا وقتی مودم میخریدم، یه مودم وایرلس نگرفتم که وقتی این لپ تاپ میاد توی خونه بتونم راحت باهاش برم تو نت! شما راهی برای بر طرف شدن این مشکلم نداری که هی نخوام کلی سیم و سیم کشی کنم واسه...
-
گاهی
چهارشنبه 15 مهرماه سال 1388 18:51
گاهی گمان نمیکنی ولی می شود گاهی نمی شود که نمی شود گاهی هزار دور دعا بی اجابت است گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود پی نوشت:فک کنم سابقه نداشته دو تا پست شعرانگیز کنار هم باشن پی نوشت بعد: شعرش قشنگ بود نوشتم، الکی واسه بچه مردم حرف در نیار پی نوشت بعد بعد: نوازش ابی-شادمهر(البته کنسرتش) سروده سروش داد خواه منو حالا...
-
پاییز
یکشنبه 12 مهرماه سال 1388 15:13
زرد است که لبریز حقایق شده است تلخ است که با درد موافق شده است عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی پاییز بهاریست که عاشق شده است پی نوشت: عکسش رو از شیر شده های ریدر حسن پیدا کردم، دلم نیومد نزارمش(روش کلیک کنی اندازه واقعیش رو میبینی)
-
بعضی از آدم ها
یکشنبه 12 مهرماه سال 1388 11:34
یه سری از اطرافین هستن که اخلاق خاصی دارن و این اخلاق خاص بر میگرده به شخصیتشون و دیدشون نسبت به دیگران این افرادی که اینجانب هم در اقوام و هم در دوستان باهاشون مواجه میباشم اصولا با همه مشکل دارن و تصورشون اینه که همه ی اطافیانشون مورد دارن و روی یه موضوع خاص برعکس خودشون رفتار میکنن. جالب اینجاس اصرار هم دارن به...
-
گل
جمعه 10 مهرماه سال 1388 10:16
پی نوشت: اصولا گل هایی که برای خواستگاری میبرن، رنگ و بوی دیگه ای داره ها D:
-
یک روز پاییزی گرم
پنجشنبه 9 مهرماه سال 1388 11:44
دیروز بعد از حدود شش ماه رفتم محل کار سابقم. فقط مهدیه میدونست میرم و قرار بود بقیه غافلگیر شن. وقتی وارد حیاط شدم، آقای نگهبان که شیفت آقای ن بود گفت بفرمایید خانوم! وقتی برگشتم و من رو دید به احترام بلند شد ایستاد و کلی خوش و بش کرد و کلی هم اطلاعات گرفت و در آخر آرزوی موفقیت کرد. توی راهرو نسرین رو دیدم، طفلک باورش...
-
آنورمال
سهشنبه 7 مهرماه سال 1388 18:17
برای من که اجازه نمیدم لینکم کنن، بالا رفتن غیر عادی آمار وبلاگ وحشت انگیزه. دیگه داشتن وبلاگی که خواننده هاش زیاد باشه برام سخته. همه ی خواننده های وبلاگم دستچین شده اند و همه رو میشناسم. غریبه و نامحرم نداریم حرفای خصوصی میزنم. زندگی خصوصی رو تعریف میکنم و چون با افراد زیادی توی نت عینی برخورد میکنم دوست ندارم کسی...
-
سید دوست داشتنی
سهشنبه 7 مهرماه سال 1388 13:41
هیچ وقت نمیشه با دیدن و خوندن ظاهر آدم ها به عمقشون پی ببری یادم اولین باری که اسم سید رو تو دنیای مجازی دیدم وبلاگ امپراطور بود که منم مثل بقیه خواننده هاش مسخ نوشته هاش بودم. نوع حرف زدنش و نوع افکارش یه آدم فوق العاده مذهبی و حزب اللهی رو تو ذهنت تداعی میکرد. یه آدمی که موهاش رو یه وری شونه میکنه، پیرهن آخوندی تنشه...
-
خواهری
دوشنبه 6 مهرماه سال 1388 11:46
بعضی رفتارها یا نه بهتره بگم سنت ها باید تغییر کنه! البته نه همه ی سنت ها. اون سنت ها یی که تو بعضی از خانواده ها مرسومه و خیلی هم روش تاکید دارن در صورتی که از پایه بی اساس بوده. مثل خانواده هایی که مقیدن اول باید فرزند بزرگشون ازدواج کنه و بعد فرزند دیگه ی خانواده. من همیشه به خواهرم(دوسال از من کوچکتره) گفتم که به...
-
ADSL
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1388 11:44
یادم رفت دیروز بگم از پنجشنبه تا حالا ای دی اس ال دار شدیم اگه خدا قبول کنه بماند که بعد از پنج سال چشم انتظاری بالاخره به این مهم دست یافتیم دقمون دادن تا بیان وصل کنن، چون تو منتطقه تنها شرکت همین شاتله و کلی متقاضی، دو ماهی طول کشید تا بیان وصل کنن سرعتش با اینکه (۱۲۸)خیلی خوبه از داتک خیلی بهتره پنجشنبه قبل از...
-
آخر تابستانه
سهشنبه 31 شهریورماه سال 1388 11:39
عید پریروزتون مبارک باشه ایشالا. یه ماه بندگیتون مبارک باشه ایشالا. همه نماز و روزه هاتون قبول باشه ایشالا از پنجشنبه تا روز عید رفتیم شمال! خیلی خوش گذشت و جای همگی خالی. درسته از غروب آفتاب تا طلوع آفتاب همش بارون بود ولی همین که در طول روز بارونی نبود جای شکرش باقی بود. دریا همش طوفانی بود و شنا کردن ممنوع کلا خط...
-
خاکستر
یکشنبه 22 شهریورماه سال 1388 14:37
دیشب شب قدر بود و با یه عالمه انرژی مثبتی که دیشب گرفتی روزتو شروع میکنی! همه چی خوبه، همه چی خیلی خوبه. فقط یه اتفاق هر چند کوچیک میتونه بهمت بریزه، اتفاقی که شاید هیچ وقت انتظارشو نداشتی! یه گفتگوی ساده که چند دقیقه هم طول نمیکشه میتونه آشفته ات کنه. گفتگویی که نزدیک به سه سال رخ نداد و دقیقا گذاشت امروز که تو حالت...
-
ادکلن
پنجشنبه 19 شهریورماه سال 1388 15:41
امروز تصمیم گرفتم به هدیه اینترنتی واسه خواهری که امروز تولشه بگیرم. تنها چیزی که به ذهنم رسید ادکلن بود، جدیدا هم میگفت میخوام ورساچه بگیرم. این شد که یه سر رفتم سایت عطرآگین. مدل های مختلف ورساچه رو داشت ولی اون مدلی که من میخوام و جدیدا اومده بود رو نداشت. جالب اینجاست که اسمشم نمیدونستم و فقط دست یه دختره تو عروسی...
-
دوباره من ِاو
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1388 13:32
از پریشب هی ویرم گرفته بود یه کتاب بخونم! تنها کتاب جدیدی که تو کتاب خونه بود همون دزیره بود! کارت کتابخونه ام هم وقتش تموم شده بود و تا تمدید بعدی کتابی بهم نمیدن. تصمیم گرفتم یکی از کتاب ها رو دوباره بخونم! اول گفتم میرم سراغ خرمگس ولی هرچی گشتم نبود، اینقد گیجم که وقتی کتابی به کسی میدم کلا یادم میره به کی دادم. شک...
-
رمضانانه
سهشنبه 10 شهریورماه سال 1388 13:57
گاهی وقتا یه کاری میخوای انجام بدی که از چند روز یا چند هفته شایدم چند ماه قبلش فکرتو درگیر خودش میکنه اینقد درگیر میشی که لحظه لحظه ی زندگیتو تحت تاثیر قرار میده. توی روز همش به این فکر میکنی که اوضاع همونطور که تو دوست داری پیش بره و شبا خوابش رو میبینی که همه چیز همونطور که خواستی انجام شده! خدا رحم کرده کار خاصی...
-
تغییرات
شنبه 31 مردادماه سال 1388 12:14
با شروع بعضی از ماه ها تاخودآگاه برنامه ی زندگیت تحت تاثیر اون ماه قرار میگیره! تغییراتی توی خودت و توی زندگیت ایجاد میشه، تغییرات مثبت. ماه رمضان هم یکی از همون ماه هاست که با شروعش همه به نوعی تغییر میکنن. خیلی از کارهایی که انجام میدادی رو انجام نمیدی و خیلی از کارهایی که انجام نمیدادی رو انجام میدی(خودم فهمیدم چی...
-
دزیره
پنجشنبه 29 مردادماه سال 1388 11:41
امروز تصمیم گرفتم تا فردا شب کتابم رو تموم کنم(یه کتاب چهارصد صفحه ای رو) اگه تموم کنم بردم وگرنه بعدش با وجود روزه گرفتن عمرا بتونم کلمه ای بخونم! می تونم چون کتاب دزیره رو تموم کردم! مثل همه ی کتابای دوست داشتنی دیگه بعد از تموم کردنش تا صبح خوابشو دیدم. از باغ مارسی تا باغ مالمزون و از پل سن تا لحظه ی تاجگذاری......
-
تجربه
یکشنبه 25 مردادماه سال 1388 18:14
خیلی جالب بود امروز با بچه ها قرار گذاشتیم بریم خونه سارا کرج! و طفلکی کلی زحمت کشید. ولی جالبش اینجا بود که من خودم به تنهایی اومدم تا خونه! البته قبلش کلی صدقه انداختم و صلوات فرستادم تا سالم تا خونه برسم که خدا رو شکر همینم شد! تا حالا این مسیر رو تنهایی نیومده بودم و یه کم دلهره داشتم ولی تجربه جالبی بود(حالا هر...
-
مسئله اینست
پنجشنبه 22 مردادماه سال 1388 11:44
دیروز با مامان تو مترو بودیم! خانمه که روبروم نشسته بود خیلی بد نگام میکرد. آخرشم یه لبخند تحویلم داد و با اونی که بغل دستش نشسته بود پچ پچ کرد! منم که تو عالم خودم بودم، ییهو دیدم خانمه پا شد و اومد کنار مامان نشست، گفت: سلام خانم برا امر خیر مزاحمتون میشم! مامانم مثل همیشه گفت والا حاج خانم دخترم قصد ازدواج نداره!...
-
اعتماد یا علاقه
دوشنبه 19 مردادماه سال 1388 11:40
حال مادر بزرگم رو به بهبودیه. طوری که شاید به آنژیو یا بالون نرسه. جاتون خالی عروسی آقا مری هم رفتیم، خدایی داماد به این بد اخلاقی ندیدم، انگار با خودشم قهر بود! بیچاره دختره نمیدونم چطوری میخواد اخلاقشو تحمل کنه! همه چی خوب بود. ما هفت هشت تایی دختر همسن هم بودیم، جالب اینجا بود که عروس فقط منو میشناخت و فقط اسم منو...
-
ای روزگار
چهارشنبه 14 مردادماه سال 1388 14:32
آدمی از یه ساعت بعدشم خبر نداره امروز غروب قرار بود بریم شمال ولی قرارمون بهم خورد.مادربزرگم چند روزی بود که میگفت نفسم میگره! بردیمش بیمارستان، بعد از اکو قبل و ریه معلوم شد یه لخته خون تو قلبشه و دریچه قلبش یه کم گرفته. این شد که امروز دکتر بعد از تشخیص این بیماری ها سریع دستور بستری داد. یک ساعت پیشم بستری شد تا با...
-
عروسی
شنبه 10 مردادماه سال 1388 10:51
عروسی خوبی بود ولی خب چه کنیم که هر شهری یه مراسمای خاصی برای خودشون دارن دیگه! عروس با اینکه هفده سالش بود ولی ده تای منو میزاشت تو جیبش! هم هیکلش بزرگ بود هم قیافه اش نشون نمیداد. تازه قدشم از مسعود بلند تر بود. من موندم این آرایشگرای مردونه برای خوشگلتر جلوه دادن داماد چرا ابرو هاشونو بر میدارن؟ تازه جلوی موهای...