عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

پنجشنبه

پنجشنبه سه جا باید برم، کلی سرم شلوغه
اول باید بریم خونه سمیه اینا چون از مکه اومده، دوم باید میرفتیم خونه الهه اینا(نهار دعوت بودیم ولی الان کنسل شد)، سوم با بچه های دانشگاه قرار گذاشتیم که بریم گلاب دره آخرشم فکر کنم بشینم خونه کار های عقب افتاده ام رو انجام بدم
یه اتفاق بد هم افتاده، پریروز تقویمم رو تو اوتوبوس جا گذاشتمآخره تقویم هم دفتر تلفن بودکلی شماره داشتم، بعضی از تلفن ها رو دیگه نمی تونم طرفش رو پیدا کنم،کلی از تلفن ها رو یواشکی کش رفتمکلی اطلاعات محرمانه داشتمتاریخ تولد دوستامو توش داشتم، تاریخ کلاس ها مو توش داشتم، تاریخ امتحاناتم رو توش داشتم و....که همه رو دوباره باید در بیارم
امروز رفتم تو مبدا ایستگاه ولی اونجا چیزی نیاوردن، بعد از ظهر هم میرم مقصد ایستگاه، شاید به اونجا داده باشن
فکر نمی کنم دیگه آدم های بیکار پیدا بشن که بخوان مزاحم تلفنی بشن،با این حال به همه سپردم که من دفترچه ام رو گم کردم

شعر نوشت:ساعت به وقت عشق یک لحظه مانده است/ساعت هزار سال در این لحظه مانده است

smsنوشت: لره می خواسته بره خواستگاری به خانواده اش میگه اگه خانواده دختره زرزر کردن هیچ کس حق گوه خوردن نداره جز آقام(با عرض پوزش از اینکه یه ذره بی ادب بود)

عاشقم من


عاشقم من عاشقی بی قرارم
کس ندارد خبر از دل زارم
آرزویی جز تو در دل ندارم
من به لبخندی از تو خرسندم
مهر تو ای مه آرزومندم
بر تو پابندم
از تو وفا خواهم
من ز خدا خواهم
تا به رهت بازم جان
تا به تو پیوستم
از هم بگسستم
بر تو فدا سازم جان

خیزو با من در افقها سفر کن
دل نوازی چون نسیم سحرگاه
ساز دل را نغمه گر کن
همچو بلبل نغمه سر کن
نغمه گر کن
همچو بلبل نغمه سر کن


پی نوشت:زمان پدر بزرگامون این شعر رو با صدای دلکش گوش دادن، یه ذره که بر گردی عقب این شعر تو فیلم قرمز با صدای بابک امینی پخش شد، حالا ما با صدای احسان خواجه امیری گوش میدیم (شما هم گوش بدید)

 

جک و جونور

 


شنیدین میگن خونه ای اومد داره یا اینکه دستش خوبه؟!
خونه ی ما برای جک و جونور اومد داره، از قناری و کبوتر و یاکریم بگیر تا لاک پشت، هر چی بیاد خونمون چند سالی مهمونمونه
چند سال پیش رفته بودیم شمال، تو ساحل یه لاک پشت کوچولو از تخم در اومد و داشت میرفت کنار دریا که ما گرفتیمو اوردیمش خونمون، اینقده با مزه بود، بعد از چند سال دیگه از دستش خسته شدیم ، چون آقا(خانم) فقط پشه و مگس میخورد، به خاطر همین بردیمش تو حوض پارک انداختیمش
امسال دوباره زدیم تو کار لاک پشت برای عید یه دونه زشتشو خریدیم، اسمش الکسه(Alex) ولی غضنفر صداش میکنیم
یه موجود بسیار چندش که صلاح داداشیمه برای ترسوندن ما
اینم عکسش

 

زشت بود؟!
ولی شیطونه، از ظرفش رفته بود بیرون بعد از چندین ساعت از زیر میز تلویزیون اومد بیرون
این از غضنفرمون، بریم سر قناری هامون، سال پیش بابا یه جفت قناری گرفت،قناری نر زرده(از اون زرد قناری ها) ماشالا خوش تیپ خوش هیکل، ماده هم بانمکه دو رنگه، وقتی این دو تا تو یه قفس بود به قصد کشت با هم دعوا میکردن اینقد که اعصاب همه رو خورد میکردن،ولی بعد از یک سال با هم به تفاهم رسیدن و رفتن سر یه خونه و زندگی و به سلامتی بچه دار هم شدن، سه تا قناریه با حال که از مامان وباباشون بزرگترن، مامانم که اینا رو مثل بچه هاش میدونه و اینقد بهشون میرسه که یکی از بچه ها که هنوز دو ماهش نشده مثل باباش میخونه و کلی حالشو میبریم
این عکس زمانه بچگیاشون کنار مادرشون

 


اینم زمانی که دیگه برای خودشون خانم و آقایی شدن

اینم نمونه تخم قناری

حالا بعد از اینکه اینا رفتن سر خونه و زندگیشون بازم اینا تصمیم گرفتن بچه دار بشن و اینم عکس بچه های نسل دوم که هفته پیش به دنیا اومدن

ما الان داریم جوجه کشی راه میندازیم، البته قبلا تقریبا شش یا هفت سال پیش هم یه همچین موردی داشتیم که وقتی تعدادشون به بیست و چهار تا قناری رسید و دیگه هیچ کدوممون تحملشونو نداشتیم همه رو یک جا دادیم به یکی
خوبن ولی نگهداری و تمیز کردنشون مشکله، فقط کافیه یک روز تمیز نشن تا کل خونه رو بو بگیره
آره خلاصه داشتم اینو میگفتم که خونه ی ما هم برای جونورا اومد داشت!

اردیبهشت

 

بهار را در چشم تو دیدم...
آنگاه که باران شیشه ی دلم را شست!

اینم یه بازی وبلاگی که تو وبلاگ سعید دیدم و دوست داشتم انجامش بدم، بازی از این قراره که با چند تا کلمه شعر بگی فرقی هم نمی کنه چه نوع شعری باشه. هر کی دوست داشت این شعر رو با کلمه های بهار،چشم و شیشه انجام بده

بعد از دیدن فیلم خز جشنواره بازم از رو نمی ریم و قراره فیلم پا برهنه در بهشت رو هم ببینیم

چند تا همکار جدید داریم ،همکار که نه کارآموزن، هر جفتشونم بچه ان،یکی شون 66 یکیشون 68 ،کلی ذوق مرگن از اینکه تو جایی کار میکنن که هشتاد درصدشون دخترن، به خاطره بچه بودنشون کاری بهشون نداشتیم و هر چی می گفتن بهشون میخندیدم ولی الان همچین پسر خاله شدن که بیا و ببین، به خاطر همینم تصمیم گرفتیم حالشونو بگیریم


sms
نوشت: باز بوی بهار نارنج مستم میکند... به حقیقت که بهشت روی زمین است اردیبهشت!(امروز روز اول اردیبهشته و به عقیده من اردیبهشت قلبه بهاره)

اعتراف نوشت: یه چیزی بگم؟! این شعره که اول پستم نوشتم در واقع بازیه وبلاگی بود و باید خودم مینوشتما، من ننوشتم، دادم ندا نوشت، خوب شما بودین این کارو نمی کردین؟ تا وقتی یه کارشناس ادبیات که خودش یه پا شاعر تشریف داره کنارتونه، خودتون که هیچ مهارتی ندارید می نوشتید؟! اس ام اس نوشتم بازم از کارهای سرکار ندا خانم بود(قربونت برم)

پی نوشت: مشکلمو که پست قبل در موردش نوشتم یادتونه؟ اگه خدا بخواد اون طور که من فکر میکردم نبوده و حل شد!(خدا رو شکر)

پی نوشت بعد: یک سال پیش تو همچین روزی یعنی اول اردیبهشت من شاغل شدم