10:58:31 AM دوشنبه 23 mehr 1386
دیروز تولد ندا بود
کلی شرمنده امون کرده، دیروز که به کل همکارا شیرینی خامه ای داد امروزم اختصاصی نهار رو مهمون ندا بودیم
رفتیم بوفالو، جای همیشگی مونه، سه تا آدم عاقل و بالغ نتونستیم دو تا پیتزا بخوریمیکی و نصفی پیتزا ، نوش جان فرمودیم، اینقد خورده بودیم که حالت تهوع بهمون دست داده بودتازه موقع رفتن یکی از بچه های دانشگاه خودمونو دیدم، من نمیدونم اینجا چه کار میکردموقع بر گشتن به محل کارمونم که فیلمی داشتیم موقع سوار شدن تو تاکسیهیچکس ما رو سوار نمیکرد، وقتی بعد از نیم ساعت یه تاکسی اومد از خوشحالی ذوق مرگ شده بودیم ، بچه ام ندا شعر " باورم نمیشه" رو میخوندخلاصه اینکه کلی خوش گذشت
پی نوشت: ندا جون تولدت مبارک عزیزم