عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

فکر کنم الان دلتنگی کردم

HTML clipboard

11:33:47 AM چهارشنبه 6 tir 1386

به بچه ها تو محل کارم خیلی عادت کردم ، یه روز که نرم دلم براشون تنگ میشه ، حالا بهشون میگم بچه ها همینطوری گفتم ، آخه من از همشون کوچیکترم ، مظلومترم ،همیشه هم سر نهار صورت جلسشون منم ، هی اذیتم میکنن ، مامـــــــــــــــان اینا منو اذیت میکنن، دیروز که دیگه سر نهار به اوج اذیت و آزار رسیده بودن ، رئیس بد جنس هم آتیش بیار معرکه بود ،(هر چی الان گفتی خودتی)داشت خانواده دو نفرو با هم مقایسه میکرد ،میگفت اگه اینوری بری پدر شوهرت دکترا داره ،مادر شوهرت پزشکه ، خیلی هواتو دارن،ولی اگه اونوری بری باباش آخونده ، مامانش فلانه و ... ، منم گفتم من اصلا میخوام برم بندر عباس ،شما چی میگی ؟!(به جون خودم شوخی کردم کسی رو تو بندر عباس ندارم، البته فکر کنم فقط همین یه جا باشه که کسی رو نداشته باشم)خلاصه اینا بهشون خوش میگذره و همیشه یکی هست تا اذیتش کنن ، هر دفعه سر یه قضیه، عکسا یادشون رفته ، قضیه ی جدید اومده وسط ،من الان دارم خجالت میکشما

من الان دلم برای رئیسمون ، ندا ، مهدیه ، الهه و... حتی این خانم ن که ازش خوشم نمیاد تنگ شده
یه اخلاق بدی که دارم اینه که وقتی به کسی عادت کنم دیگه عادت کردم،به هیچ وجه هم دلم نمیخواد این وابستگی از بین بره ، اخلاق خیلی خیلی بدیه ،چون بارها ضربه های وحشتناکی خوردم ولی بازم از رو نمی رم
تو محل کارمون پریروز یه روز خیلی خوبی رو داشتیم ، اولا اینکه از آقایون خبری نبود  ، نه رئیس ، نه بچه های فنی ، نه همکاران ، خلاصه شهر زنان بود ، دوما یا برق قطع میشد یا اینترنت ،و عملا نمیشد کار مفیدی انجام داد همش دور هم جمع بودیم ، ندا از همکارامونه ، دو سال از من بزرگتره ، لیسانس ادبیات داره ، هی برامون فال میگرفت ، از حق نگذریم حافظم خوب جوابمونو میداد . تو یه بیت اومده بود" گرچه وصالش نه به کوشش دهند/ هر قدر ای دل که توانی بکوش " رئیس گفت : خوب این چه کاریه !؟، حافظم بیت بعد گفت" لطف خدا بیشتر از جرم ماست/ نکته ی سر بسته چه گویی خموش" کلی با غزل های حافظ حال کردیم .خیلی اسم کم داشتیم ،بهرام و سلیمانم حافظ برامون ردیف کرد ، ولی حرفی از یوسف نزد .
یه چیزی تو محل کارمون داره کم میشه(کاش یه ذره از اون سوسک ها کم میشد) و همین جا از خدا میخوام که آرامش قلبی به همه همکارامون بده ، همون آرامشی که قبلا بود.(گفتی آمین؟!)نمی دونم چرا و برای چی ولی یکی نمیخواد ... اصلا هیچی ، ولش کن.

پی نوشت:اینقدر که با اینجا راحتم با جای جدید راحت نیستم ، فکر کنم الان پشیمونم از کاری که کردم

smsنوشت:هواشناسی اعلام کرده که طی 24 ساعت گذشته اینجا دل یه نفر خیلی هواتو کرده(خدایی یه نگا به آسمون کن ،اگه هوا ابری نبود!)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد