عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

تجلی عشق

08:35:30 AMچهارشنبه 13 dey 1385

آنگاه میترا گفت : با ما از عشق بگو و او سر بر آورد و به مردم نگریست و سکوتی سخت در میانه افتاد . پس به آوازی عظیم لب به سخن گشود : چون عشق اشارت فرماید ، قدم به راه نهید ، گرچه دشواریست و بی زنهار این طریق . و چون بر شما بال گشاید ، سر فرود آورید به تسلیم ، اگر چه شمشیری تهفته در این بال ، جراحت زخمی بر جانتان زند . و آن هنگام که با شما سخن گوید ، یقین کنید کلامش را ، گرچه آوای او رویای شما در هم کوبد و فرو ریزد ، آنچنان که باد شمال ، صلابت باغ را . هشدار !! عشق است که بر تخت می نشاند و به صلیب می کشاند ، و هم او که سر چشمه رویش است حرس می کند . هم به فراز آید بلندای قامتتان را به تمامی و نازک ترین شاخه هایتان را که زیر تابش خورشید به رقصید و اهتزار ، با دست های مهربان خویش بنوازد ، و هم به عمق رود تا سخت ترین ریشه هاتان در دل خاک ، و به ارتعاش در آورد از بن . چون ساقه های بافه ی ذرت ، خویشتن به وجود شما احاطه کند سخت . به خرمن گاه بکویدتان که برهنه شوید . غربال کند تا از پوسته وارهید . به آسیاب کشد تا پاکی و زلالی و سپیدی . و خمیری سازد نرم ، پس به قداست آتش خویش سپاردتان ، باشد که نان متبرکی شوید ضیافت پر شکوه خداوند را . عشق را به جز تجلی خود آرمانی نباشد .


 جبران خلیل جبران
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد