عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

تحقیق لعنتی

من هی مراعات میکنم با این کمرم کمتر بشینم پشت سیستم ولی تو این چند روز صب که از خواب پا شدم پای این کامی بودم تا ساعت۱۰ شب

خیر سرم هشتاد تومن دادم به این پسره که دیگه خودم راحت باشم، فک کنم خودم بیشتر از اون تلاش کردم
تحقیق بهم داده ۶۰صفه! منم برداشتم کردمش ۳۰ صفه
اسلایداش که خیلی بی مورد بود ۲۵ صفه اسلاید به من داده منم کردم ۱۵صفه

بابت هر صفه اسلاید ۵۰۰ و بابت هر ورق تحقیق ۱۵۰۰ ازم گرفته مرده شور برده، حیف که یکی از اساتید دانشگاه خودمونه وگرنه میدونستم چه کارش کنم

ارشد خونده ولی نمیدونم چرا استاده

دقیقه نود اینو به من رسونده! منم امروز رو فقط گذاشتم ببینم فردا چی میخوام بگم

یه چیزایی از خودم در آوردم امیدوارم فردا ضایع نشم

هفته پیش تفلدم بود، کلی دوستان و آشنایان خجالتم دادن
سر فرصت باید تعریف کنم

زمین گیر شدن بد دردیه

اولا راحتتر می نوشتم ولی الان اصلا نمیدونم چطور باید یه پست رو شروع کنم
خب قبلا اینجا در مورد کمر دردم نوشته بودم، نوشتم که رفتم دکتر و چی گفته! خدایی من مراعات کردم هر چی که گفت؛ فقط نشستن رو مراعات نکردم، به من کمتر بشین نه اینکه اصلا نشین، منم همین کار و کردم خب ولی نمی دونم چی شد که اون روز وحشتناک که چهارشنبه هم بود اونجوری شد!
طاق باز خوابیده بودم داشتم درس میخوندم؛ بعد صدای در اومد ، مامانم بود و دوستش؛ اومدم بلند شم برم پیششون، که فک کنم بد بلند شدم؛ و کمر در نیمه راه بلند شدن گرفت؛ درد زیادی نداشت ولی دوباره مجبور شدم بخوابم؛ بعد از یک ربع آروم آروم دستم رو گرفتم به پایه ی میز عسلی و به زور و همراه با درد خودمو بلند کردم؛ دست به کمر خودمو رسوندم یه طبقه پایینتر؛ دوست مامان گفت عضله ات گرفته بیا برات م اس ا ژ بدم(دوست مامانم مربی ورزشه) بعد شروع کرد به م اس اژ دادن، گفتم به دیسک کمرم فشار اومده محکم م ا س اژ نده، گفت تو این سن دیسک کمرت کجا بود؟ عضله ات گرفته دکترا هیچی حالیشون نیست؛ بعد از م اس اژ دادن خدایی خیلی خب شدم و دیگه درد نداشتم، گفتن دو سه ساعت همینطور طاق باز بخواب تا بهتر شی، منم خوابیدم؛ بعد از ظهر که دیگه دوسه ساعتی هم از ماجرا گذشته بود بلند شدم گفتم برم طبقه ی دوم ببینم کلاس شنبه صبحه یا بعد از ظهره، دوتا پله رو با موفقیت رفتم پله ی سوم بودم که دردی وحشتناک در کمر خود احساس کردم، یه پام بالا بود که برم رو پله ی بعدی یه پام رو پله ی پایینی! و همینطور درد بیشتر و بیشتر شد، دیگه نشد ساکت بمونم و ج ی غ زدم، تا اونجا که میتونستم ج ی غ زدم، داداشی و خواهری اومدن ببینن من واسه چی جیغ میزنم!
خدایا هیچ وقت اون لحظه رو تکرار نکن! نمی تونستم تکون بخورم کوچیکترین حرکتی مساوی بود با اون درد وحشتناک! بچه ها گفتن اینطوری که نمیتونی بمونی لا اقل بشین رو پله ! با ج ی غ و داد نشوندنم رو پله! همینطور ج ی غ میزدم و گریه میکردم، مامان گفت بزار زنگ بزنم اورژانس، گفتم نمیخوام، زنگ زدیم بابایی و سریع خودشو رسوند! با یه مکافاتی لباس پوشیدم ، همچنان روی پله نشسته بودم، یه کم آرومتر شده بودم، بابا گفت بلند شو! باز با جیغ و داد بلند شدم و گفت بیا بغلت کنم، گفتم میخوای مثل من بشی؟ خلاصه یه دستمو مامان گرفت و یه دستمو بابا، که بتونم قدم بر دارم! آروم آروم پای راستمو بلند کردم و یه قدم برداشتم، نوبت پای چپم رسید، هر کاری کردم نتونستم! انگار به جای پا یه وزنه دویست کیلویی بود؛ انگار پای چپم فلج شده بود؛ فقط تونستم بکشمش روی زمین! با همین وضع خودمونو به ماشین رسوندیم، و دراز کشیدم عقب ماشین! من الان به این راحتی دارم تعریف میکنم اون موقع کوچکترین حرکتی که به بدنم میدادم همراه با ج ی غ بود لامصب از بس دردش وحشتناک بود!
وقتی رسیدیم مطب دکتر با اون وضعم منشی دکتر تا منو دید گفت تو که دو روز پیش اینجا بودی چه به سر خودت اوردی؟. سالن انتظار هم پر مریض بود، متخصص ارتوپد بود و همه بیماراش پیرزنا و پیر مردا بودن، وقتی منو دیدن نچ نچشون در اومد که چرا من با این سن اینجوری شدم، خلاصه اورژانسی فرستادنم تو مطب، دکتر وقتی منو دید گفت چرا مراعات نکردی؟ الان تمام دیسکت زده بیرون(تند تند داشت نسخه مینوشت و حرف میزد) سه هفته مطلقا از رو تخت بلند نمیشی! تنها راه رفتنت از رو تخت باشه تا دستشویی، مراعات نکنی کارت به عمل میکشه! فهمیدی؟ سه هفته بعد میای تا ببینم وضعت چطوریه! من همینطور اشک میریختم. گفت الان نرو خونه برو تو اتاق پانسمان تا دو تا آمپولتو با هم بزنه بعد برو. نسخه رو داد بابا و تاکید کرد سریع بگیره؛ موقع خارج شدن دوباره رسیدم تو اتاق انتظار ، همه ی مردا بدون استثنا از رو صندلی هاشون بلند شدن تا من بشینم و پیرزنا دوباره نچ نچ کنان بودن! با کمک مامان و منشی دکتر به زور خودمو رسوندم به تخت و نیم ساعت بعد تونستم برم روی تخت و اون پرستار گیج و منگ که همیشه مسخرش میکردم باید آمپولامو میزد!
از حق نگذریم آقای گیج خیلی خوب زد! 8تا آمپول و کلی قرص تو داروها بود، که بقیه رو دوست مامان زد
این شد که سه هفته کامل استراحت مطلق کردم، ولی هفته ی پیش یه سر رفتم دانشگاه و اومدم
تا هفته ی اول درد میکشیدم ولی از هفته ی دوم دردش کمتر شد و فقط پای چپم لنگ میزد ولی الان راحت میتونم راه برم، کمربند طبی هم که چندین ماه مهمونمه

وقتی هم که فامیل فهمیدن سیل ملاقات کنندگان بود که روانه منزل ما شد، هیچ کس تو فامیل نمونده که زنگ نزده باشه یا نیومده باشه

پریروز هم دکتر بودم، گفت بهتر شدی و نیازی به ام آر آی نیس، چند تا قرص جدید داد با آمپولای جدید که بیشترش ویتامینه، گفت سعی کن نشینی، بیشتر از نیم کیلو بلند نکنی، دو تا ورزشم داد و گفت سی و پنج روز دیگه بیا ببینم وضعت چجوریه، گفتم یعنی سی روز ورزش ها رو انجام بدم؟ گفت تو حالا دو سه ماه ورزشات رو انجام بده تا بعد! فک کنم یه سال طول میکشه تا مثل قبل بشم