عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

هفته ای که گذشت

02:49:20 AM چهارشنبه 17 mordad 1386

HTML clipboard

امروز تعطیل میباشم ! اصلنم دلم براشون تنگ نشده

اگه بازدید نداشتیم شاید میرفتم ،ولی حوصله بازدید ندارم. یعنی چی ؟هر روز هر روز بازدید ،همشونم دو تا عکاس دنبال خودشون میکشونن ،بعدشم فقط عکسایی که من توش هستم برای بازدید عموم میزارن !خیلی از جماعت عکاس خوشمان می آید ول کن هم نیستن ،هر جا میریم یکیشون هست ،

امروز رئیس قم دعوت داشتن به عنوان مهمان ویژهخدا شانس بده ،ولی اصولا تشریفشونو نبردن ،نمیدونم چرا نرفته ،فکر نکنین به خاطر اینه که آقای عکاس باشی هم اونجا دعوت هستن نرفتهنه ،به خدا اگه به خاطر این نرفته باشه!میبینم که چند روز پیش یکی قرار بود بیاد دیدنشون ولی پشیمون شدنمیگم چرا یه مدته حالم گرفته اس چون بهت گیر نداده بودم(الان حالم خوبه)

چند روز پیش بعد از ظهر من و ندا که از شدت بی خوابی و بی حوصلگی در حالت کما بودیم ،یه فکر مثل جرقه از ذهنمان گذشتاینکه پاشیم بریم کافه هشت و نیم یه هوایی عوض کنیم و بیایم ،کلی به رئیس پیشنهاد و التماس که تو هم باید بیای ،ولی اون با کمال ... پیشنهادمونو رد کرد هر چند طفلک حق داره ،چون اون باید مرخصی میگرفت،ولی ما چون ساعتی هستیم ،فقط کارت میزنیم و میریم ،خلاصه من و ندا با کلی ذوق و هیجان پا شدیم رفتیم کافه ، چون رئیس گفته بود زود برگردین همون میزهای اول نشستیم سفارش دو تا قهوه ترک دادیم و داشتیم غیبت میکردیم که دیدم ندا اینشکلی شدهبچه ام زبونش بند رفته بود ،برگشتم ببینم چی داره نگاه میکنه ،دیدم آقای ش از همکارامون داشت توی کافه رو نگاه میکرد و ما رو دیدحالا اصلا مسئله ای نبودا ولی اینکه ،آقایون محترم چه فکر هایی پیش خودشون میکنن ،مسئله ایهکلی به شانس خودمون تبریکات گفتیم و با موزیک معروف انریکو قهوه نوش جان فرمودیم و روحیه ای جدید برای ادامه کار پیدا نمودیمبعد که رفتیم ماجرا رو برای رئیس تعریف کردیم، آهان   ،فرداشو بگم !!!

این آقای ش از همه ما کوچکتره ،پسره بسیار مودبیه ،از بچه های شریفه ،هر وقت که میاد به همه سلام میکنه و با ندا راحت تره ،چون میزشون کنار همه ،فرداش که اومد اصلا ما رو تحویل نگرفت و با چشم غره نگامون کردبچه پرو !! فکر کرده ما با کسی قرار داشتیم شب که برای مامان تعریف کردم این چه عکس العملی نشون داده ، گفت جلوی خودش بگید و برید کافه هشت و نیم .اتفاقا دیروز کنار ما بود که حرف انداختم  و گفتم: مامانم گفته هر وقت خواستی بری کافه با رویا برو(حالا مامانم اینو نگفته بودا)یه کمی  سر این موضوع صحبت کردیم .بعدش رابطه اش مثل قبل شد و با ندا شروع کردن به صحبت های سیاسی(این یعنی سوءتفاهمات بر طرف شد)

خدایی این پسرا دنیای مزخرفی برای خودشون درست میکنن

 

پی نوشت: جاتون خالی پس فردا جهاز برونهبه جای شما هم فعالیت انجام میدم

پی نوشت بعد: دعا کنید امروز بتونم یه کفش یا صندل مناسب پیدا کنماز خیر عوض کردن دستبندم گذشتم ،چون اون چیزی که میخواستم پیدا نکردم ،ولی کفش فرق میکنه ،فکر کنم آخرش با همین دمپایی رو فرشیای خودم پاشم برم عروسی

 پی نوشت: یه فایل وورد داشتم که دو ساله هر چی نوشته های کوتاه ، داستانک های مختلفی که داشتم رو جمع میکردم ،ولی الان که بازش میکنم توش خالیــــــــــــــــــــــــــــه !وحشتناکه چون تمام اطلاعات وبلاگم از اون بود ، ولی حالا...

شعر نوشت:گفتی که چو خورشید زنم سوی تو پر

                                                                           چون ماه شبی میکشم از پنجره سر

                   اندوه که خورشید شدی تنگ غروب

                                                                           افسوس که مهتاب شدی وقت سحر

                                                      فریدون مشیری

smsنوشت:عشق گوش دادن نیست ،بلکه درک کردن است ؛عشق فراموش کردن نیست،بلکه بخشیدن است؛ عشق دیدن نیست ،بلکه احساس کردن است ؛ عشق جار زدن و کنار کشیدن نیست، بلکه صبر کردن و ادامه دادن است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد