یه سری لحظه ها هست که تا توی عمقش نباشی نمیتونی درکشون کنی! هر چقدر هم مشابه اش رو تجربه کرده باشی و خودت رو توی عمق ماجرا فرض کرده باشی، بازم نمیتونی درکش کنی!
پی نوشت: مثل همین لحظه هایی که الان توش هستی!
از قدیم گفتن خدا آدم هایی رو که بیشتر دوست داره، بیشتر مصیبت میده
بازم از قدیم گفتن خدا به اندازه ی تحمل بنده هاش بهشون غم میده
پی نوشت: یه چیزایی توی دلم، یه چیزایی توی دلم که نمیدونم چطور الان قلبم مثل روزهای عادی میزنه
پی نوشت بعد: فکر کردی نمیفهمم وقتی اس ام اس میزنی چشمات پر از اشک و صدات میلرزه!
پی نوشت بعد بعد: دارم به این فکر میکنم اگه من ایمیل نمیزدم چقدر باید صبر میکردم تا ازت خبری شه!
پی نوشت بعد بعد بعد: اگه میبینی هی چرت و پرت مینویسم واسه اینه که دردمو نمیتونم بنویسم!
پی نوشت بعد بعد بعد بعد: دارم استاد میشم توی تظاهر کردن
رفتن این نیست که یک روز برگردی. باید بری و وقت رفتن، حتی سر برنگردانی که
سوختن همه آنهایی را که پشت سر گذاشتهای ببینی؛ اگر سوختنی در کار باشد.
پی نوشت: منبع
پی نوشت بعد: خوابی که دیشب دیدم، بی مناسبت با امروز نبود
یک عدد من، بسیار الکی مشغول، یک عدد تو که نمیدونم واسه چی بعد از چند سال یاد من افتادی!!
امروز یه چیزی رو کشف کردم، فقط خدا کنه درست حدس نزده باشم وگرنه باید خودمو آماده کنم برای کلی جواب پس دادن!
پی نوشت: اون کاری که رفتم واسه استخدام دارن دنبال یه آقایی میگردن که بتونه بره شهرستان و خبر واسه اشون جمع کنه!
پی نوشت بعد: پدر بزرگوارم بودجه پانزده میلیونی بهم نمیده واسه زدن یه کتابفروشی!!!