عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

قرار های زندگی ۲

دو ساعته صفحه رو باز کردم که بنویسم ولی با یه آدم گیر در گیر بودم!!!
اگه در موردش ننویسم میترکم!!!!
پسره ی بی شعور مزخرف! فک کرده دخترا هم مثل خودشونن! به من میگه تو به خاطر دوست پسرت که رئیسته داری بازی میکنی!!!!!!!!!!!!!
بی شرف میگه اگه اینطور نباشه هیچ دختری راضی نیس این بازی رو ادامه بده! پسره ی احمق
به خاطر مزخرف گویی هاش کل سیستم بازیم رو تغییر دادم ! حالا نمیتونم بر گردم به حالت اول! بهش میگم میمردی از اول میگفتی آخرش اینجوری میشه؟ میگه خب اگه میگفتم که این کار رو نمیکردی!!آخه من چی بهت بگم هان؟ بیچاره من تا حالا چهل تا رئیس عوض کردم تو این بازی! من چه ساده ام که فک میکردم پسر خوبیه!با اون طرز فکر مزخرفش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خب الان یه ذره خالی شدم! اون بازی مجازی رو یادتونه! من یه مقدار پول دادم به این پسره که باهاش شریک کارخونه بشم!خدایی همیشه سودشم ازش گرفتم! اونوقت امروز این حرفا رو به من میزنه! اِ اِ اِ عجب آدمایی پیدا میشنا!!


حالا بی خیال بریم سر حرفای خودمون! جاتون خالی دیروز خیلی خوش گذشت! عالی بود! بچه ها ساعت سه اومدن تا هفت و نیم! کلی بهمون خوش گذشت! کلی چرت و پرت گفتیم و کلی خندیدیم! سارا هم قراره تو عید بره مکه!تازه بازم من کادو گرفتماز این سرویس های سنگ مشکی! گردنبند و دستبند وگوشواره خیلی هم بهم میاد تازه! قرار بعدیمون هم فیکس کردیم برای ۱۶ فروردین یعنی تولد سمیه و مرجان،خونه سمیه اینا به صرف نهار من که اون موقع دیگه بی کار شدم فک نکنم برای رفتنم مشکلی داشته باشم
قرار با بچه های دانشگاه هم به احتمال ۹۰ درصد افتاد برای هفته های آینده، یعنی فک کنم ۱۰ اسفند به بعد... اصلا قرار بود امروز بریم ولی مریم و مینا نتونستن بیان.
قرار سومی رو هم دلم راضی به رفتن نیست ولی قول دادم! حالا قضیه چی بود! به یکی از دوستام که چند مدت بود یه هفته درمیون مریض میشد گفتم برو یه دکتر متخصص، گفت به شرطی میرم که یه روز نهار با هم قرار بزاریم!خوبه والا من به فکر چی بودم اون به فکر چی! این دوست عزیز خیلی بد قلقه تو دکتر رفتن !به قول خودش تا حالا از این کارا نکرده ولی به خاطر من( من به خاطر خودت گفتم اونوقت تو منت میزاری؟) این کار رو کرد. حالا مونده من که به شرطش عمل کنم .دفعه ی اولی نیست که با هم قراره بریم نهار ولی دفعه ی دوم که هست اگه من برم اینجوری بد عادت میشه و سر هر چیزی میخواد باج بگیره! از طرفی اگه نرم نامردی کردم خب! دفعه ی قبل حسابی افتاد تو زحمت، خب نمی خوام دوباره بیوفته تو زحمت و اینا بهشم میگم ایندفعه مهمون من قبول نمی کنه! شما بودین چه کار میکردین خب؟!! به خاطر همینه که میگم دلم نیست برم، هر چند دفعه ی اولم دلم نبود ولی رفتم! خب ایندفعه هم مثل دفعه ی قبل




سعید نوشت: حالا قضیه رو فهمیدی؟ دیگه نگی میپیچونیا!!!

پی نوشت: چه زود اسفند اومد! یعنی امسال هم تموم شد!
پی نوشت بعد: خب این یعنی نم نمک میرسد اینک بهار دیگه