دیشب عیدیمو گرفتم
عیدیه من با بقیه فرق داره، عیدیه من بیشتر شبیه پس گردنیه!
همیشه منتظر چنین روزی بودم
ولی چرا دیشب!
وقتی گفت ازت متنفرم تنها چیزی که گفتم این بود: بهت حق میدم!
اگه کسی این همه مدت این کارو با خود من کرده بود چه عکس العملی نشون میدادم
کار درستی نکردم ولی کار بدی هم نکرده بودم
نمی دونم چی پیش میاد
حالم خیلی گرفته شد
پی نوشت: عیدتون مبارک، امیدوارم عیدیه شماها مثل مال من نباشه
پی نوشت بعد: گاهی با وجود آدم های زیادی که دور و برت هستن احساس تنهایی میکنی!
گوشی رو بر میداری فهرست شماره های سیو شده رو میاری از ای تا زد دونه دونه اسم ها رو نگاه میکنی!
ولی هیچ کس رو پیدا نمی کنی که این جور موقع ها حرفات رو گوش بده و پا به پات اشک بریزه! همه یه جورایی میخوان نصیحتت کنن! ولی تو به نصیحت نیازی نداری فقط یکی رو میخوای که درکت کنه، به حرفات گوش بده، صداش تسکینت بده، حرفاش آرومت کنه، ولی کسی رو پیدا نمی کنی! گوشی رو پرت میکنی رو میز و رو تخت دراز میکشی، خیلی جلوی خودتو میگیری که اشکات سرازیر نشه ولی نمی تونی! عقربه های ساعت رو نگاه میکنی، مثل اینکه از جاشون تکون نمی خورن، تا ساعت 4:31 دقیقه رو یادته ولی از اون به بعد چیزی یادت نیست!
یاد شعر داریوش افتادم: واسه ی تنهاییه خودم دلم می سوزه!
پی نوشت بعدی بعد: حرفای بالا رو جدی نگیرید
سلام
زیباوبااحساس می نویسید
سلام
عید شما هم مبارک
اگه جسارت نباشه این عیدی هاس که میمونه ولی هیچ کس هم نمی دونه چن سال دیگه دم هر عیدی این عیدی می افتی و خاطره هاش ولی افسوس ...
خیلی به دلم نشست شاید به این خاطر باشه که از یه دل شکسته در اومده بود که از قدیم گفتن:حرفی که از دل براید بر دل نشیند
موفق باشید