عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

مبارکه! اومدنش تو زندگیتون مبارکه

الان من کلی ذوق زده میباشم، کلی اشک شوق تو چشمام حلقه زده! خب بابا شما که میخواین خبر خوب بدین قبلش یه ندایی بدین و یهو آدم و ذوق مرگ نکنین خب
بگو چی شد!
امروز بعد از مدت ها( زیادم نبود قبل از عید رفته بودم) رفتم وبلاگ حسن الماسی، مثل همیشه وبلاگشو خوندم، بعد عکس یه دخمل کوچولو رو دیدم، بزنم به تخته اینقده ناز داشت که نگو، بعد از حسن پرسیدم چه نسبتی باهاش داره( دارم آب دهنمو قورت میدم) بعد که میخواستم صفحه کامنتا رو ببندم دیدم چند نفری نوشتن دخترت و اینا باور نکردم چیزی رو که خوندم، بعد دوباره کامنت گذاشتم تا صحتش تایید شه(باز آب دهنمو قورت دادم) بعد داشتم برای این پسره(که میخواد تحقیقمو بنویسه) جیمیل میزدم ییهو یه جیمیل ازحسن دیدم، لینک یکی از پست های وبلاگش بود، بعد که باز کردم، نوشته بود " دخترم به دنیا اومد" بعد من گفتم نههههههههههههههه! به همین غلظت
الان هنو باورم نمیشه خب بابا شده!
میگم جون هر کی دوست دارین از این خبرا میخواین بدین قبلش آمادمون کنین! اگه من امروز سکته میکردم کی جوابگو بود هان؟
حالا یه ذره از اون شک در اومدم! واییییییییییییی! الهیییییییییییییییییی! مامانننننننننننننن! خیلی نازهههههههههههه! الهی که قدمش خیر باشه برای بابا و مامانش! الهی که با اومدنش خیر و برکت رو بیاره تو خانواده! الهی ... همه دعاهای خوب دیگه!
خدایی عجب سال باحالیه! همش خبر های خوب! پریروز هم فهمیدم دوتا از دوستای اینترنتیم با هم ازدواج کردن! حالا من هر دوشون رو میشناختما! بعد یه دفعه یه فید رو خوندم که نوشته بود پیوندتان مبارک و اینا حالا مال کی بود؛ همون اولای سال که من به نت دسترسی نداشتم! بعد که پرسیدم همه گفتن این خبر دیگه سوخته و از این حرفا ، با این حال من اینقد ذوق کردم که نگو! کلی پیام تبریک و اینا! خدایی خیلی نامردن هیچ حرفی نزده بودن تا اینکه عقد کردن بعد به همه گفتن! جالب اینجاس که من داماد رو قبلا دیده بودم و با عروس هم میونه خیلی خوبی دارم! خیلی از این خبرهم بسی شادمان شدم
امروزم که فهمیدم حسن آقای ما بابا شده!
یاد یکی از دوستای دیگه افتادم که تازه باردار شده بود اتفاقا دو قلو بودن، یه وبلاگ براشون درست کرده بود، بچه ها کلی خاله و عمه و عمو و ... داشتن، از قضا بابا و مامان بچه ها هم وبلاگ نویس بودن، و با هم تو یه وبلاگ گروهی مینوشتیم، الان بچه ها 3 سالشونه و دیگه مامان و بابا وقت اومدن به نت رو ندارن، باز یاد آقای امیر افتادم اونم بابا شده بود ولی مثل حسن اینقد خونسرد نبود از همون اولای بارداری همسرش استرس داشت تا آخرش، یا آقای رحیمی از دوستای وبلاگ نویسمون که اونم خبر ازدواجشو ییهو داد! باز محسن قبلش گفته بود و بعد ازدواج کرد
وای الان شور و شعفی در من برپا میباشد
الهی که خدا این نی نی ها رو برای بابا و ماماناشون حفظ کنه و سایه پدر و مادرهاشون همیشه بالای سر این بچه ها باشه
و الهی همه ی دوستانی که ازدواج کردن یه عمر لحظه های شاد رو در کنار همسرانشون داشته باشن

نظرات 2 + ارسال نظر
حسن جمعه 21 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:48 ق.ظ http://www.hasanalmasi.ir

سلام بهار خانوم.
میگم ببخشیدا که قبلش خبر ندادم.
ممنون بابت آرزوهای قشنگت.
ایشالله سالی پر از خبرای خوب داشته باشی. خبرای خوب در مورد خودت و دوستات.

ایشالا خدا واستون نگهش داره
ایشالا

سعید جمعه 21 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:05 ق.ظ http://narkand.pib.ir

سلام. فرض کن من خبر داشتم اما نمی‌تونستم نظر بدم، سرعت پایین مگه کامنتها ارسال می‌شد؟ این کد بلاگفا هم قوز بالا قوز شده‌بود...

خبر خوش خوبه یه هویی باشه! سورپرایزززززز...

آره خب
یه هفته اس سرعت وحشتناکه بعد موقع کامنت گذاشتن این کد بلاگفا نمیاد مرده شور برده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد