عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

یه روز دوست داشتنی

چهارشنبه هفته ی گذشته تولد ندا بود و امروز یه جشن کوچیک و خودمونی برگزار کردیم

من مجبور (کلمه رو دقت کردی) شدم دوباره برم محل کار سابقم، البته فکر میکردم طبق روال همیشه تولدش رو میریم بوفالو که مهدیه توجیه ام کرد که این کار شدنی نیست چون اگه بخوان مرخصی بگیرن، دیگه کسی نمیمونه تو بخش!

این شد که شال و کلاه کردم و رفتم به سمتشون،هیجان دیدن دوباره ندا کافی بود که شب رو راحت نخوابم و صبح بعد از نماز بیدار شم.

این بار نگهبان آقای ش بودن و دوباره یک ربع احوال پرسی و شرح حال دادم.

دیدن تک تک بچه ها من رو برد به روزهایی که نباید میبرد. بازم رویا نبود و من نمیدونستم که نیست(خدا بخیر بگذرونه).

ندا رو حسابی انداختیم تو خرج، ترجیح میدادم دو تایی با هم بریم بیرون تا اینکه من برم اونجا!

فکر میکردم مهمونی مثل پارسال مختلته ولی اینبار اینجوری نبود، بماند که واسه چی اینجور نشد.

صالحی رو هم بعد از چند ماه دیدم، طفلکی بد سرما خورده بود.

من و ندا مشغول صحبت بودیم که حس کردم یه چیزی تکون خورد؛ پنجره ها هم به هم خورد. میگم زلزله بود ولی کسی جدی نگرفت. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که همسر خانوم ر زنگ زد و بهش گفت زلزله بود و حسابی تاکید کرد توصیه های ایمنیش رو جدی بگیره.

هیچ چیز اونجا به غیر از ظاهرش تغییر نکرده بود.نوع رابطه های مثل قبل بود. همه ی اون آدم ها ذره ای تغییر نکرده بودن.توی اون چند ساعت واقعا فکر میکردم هنوزم کارمند اونجا هستم

روز خوبی بود، ندایی الهی که همیشه زنده و تندرست باشی(نمیتونی تصور کنی الان چقد دلم برات تنگ شده)


smsنوشت:نقاش نیستم ولی تمام لحظه های بی تو بودن را درد میکشم!

پی نوشت:میگه تو آدم مادی گرایی هستی!(من واقعا مادی گرام؟)

پی نوشت بعد: اگه یکی از دوستانت بدون دریغ کاری رو برات انجام بده و تو برای تشکر یه هدیه ی کوچیک تهیه کنی و بهش بدی، کار درستی نکردی؟(هر چند، لطف دوستان رو هیچ وقت نمیشه با هدیه های مادی جبران کرد)

پی نوشت بعد بعد: فکر کنم امروز ضربان هزار تایی قلبم رو تجربه کردم


اضافه نوشت: خیلی داغونه! کاش از قرارمون چیزی بهش نمیگفتم! توی این همه سال اینقد پریشون ندیدمش، خسته شده، حق داره. خدایا جون کمکش کن

نظرات 2 + ارسال نظر
محمد رضا شنبه 25 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:53 ب.ظ

بشرط اینکه لطف باشه نه وظیفه!!!!!!

محمد رضا من دوست دارم اگر کسی کاری برام انجام میده یه جوری جبران کنم!
و این برمیگرده به خصوصیات اخلاقی و دقیقا نمیتونم بگم لطفه یا وظیفه!
سوءتفاهما رفع شده الان
:)

سعید یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:37 ق.ظ http://narkand.blogspot.com

تولد ندا خانم مبارک.

ضربان قلب 190 تایی رو تجربه کردم، ولی 1000تایی رو نه!

هدیه دادن واسه تشکر خوبه به شرطی که بتونی قدردانی‌تو خوب نشون بدی.

خودت فکر می‌کنی مادی‌گرا باشی؟

یکی بیاد وبلاگم رو به روز کنه.

من از طرف ندا تشکر میکنم
خب 1000 تا هم اغراق بود ولی به جون سعید 200 به بالا بود

نمیدونم یعنی خوب نشون ندادم؟

خودم فکر میکنم نیستم

من حاضرم این کارو بکنما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد