عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

حرف هایی برای نگفتن

یه عالمه حرف واسه نوشتن دارم ولی نمیتونم متمرکزشون کنم!

خب حرفام مخاطب های زیادی دارن! و اینکه موضوع های متفاوتی هم هستن!


-توی این چند روزی که هستی و نگار رو زیاد میدیدم، فهمیدم پدر و مادرها حاضرن همه ی دار و ندارشون رو بدن تا نوزادشون لبخند بزنه!

-در همین راستا فهمیدم، اگر فقط به خاطر بچه ازدواج کردی، راه اشتباهی رو رفتی!
-تو همیشه باید یاد دوستات باشی، نه اینکه وقتی مشکلی دارن تازه یادشون کنی!

-ثروت خوبه، ولی نباید به خاطرش همه ی ارزش هات رو از دست بدی، نباید به خاطرش خانوادت رو از دست بدی!

-این خیلی خوبه که تو شصت نفر از دوستای داشته و نداشته ات رو دور هم جمع کنی، ولی به چه قیمتی؟!

-دیروز یه جایی بحث این که دخترا برن خواستگاری بود. جالبه 99 درصد خانوم ها مخالف بودن(خب معلومه اون یه درصد من بودم دیگه) و جالبتر اینکه 80 درصد آقایون هم مخالف بودن و مطمئن بودن از اینکه جنبه اش رو ندارن! و من که اینو از نزدیک تجربه کردم یه جورایی داره نظرم برمیگرده!

-یکی دیگر از خواستگاران متاهل شد و این باعث بسی خوشحالیمان شد!

-اینقد بدم میاد از این تیپ دخترا که نگو!!!!

-وقتی میبینی هوا دونفرس، بی درنگ بزن بیرون! حتما که نباید دو نفره بری بیرون!

-دلم سوخت برای اون سرباز؛ اگه میدیدم به غرورش بر نمیخوره حتما کمکش میکردم!

-کاش آدم ها آیینه های دلشون پیدا بود واقعا!

-دلم نوید خوبی نمیده و این خیلی بده

- فکر کنم حرف های تلبار شده ام همینا بود، یعنی اونایی که قابل گفتن بود همینا بود!

- برادر من خواهر من شما که روشنفکر نیستی واسه چی ادعایه روشنفکری میکنی؟؟؟(موقع عمل که میرسه خودشون رو نشون میدن)




پی نوشت: اگه حس کنی کسی که دوسش داری بهت اعتماد نداره، قطعا دوست داشتنت رو هم تحت تاثیر قرار میده

پی نوشت بعد: زنگ زدم به دوستان دوران دبیرستانم و دعوتشون کردم واسه نهار(هیجان خاصی دارم)

شعر نوشت: دل است دیگر؛

                یا شور میزند

                   یا تنگ میشود

                       یا میشکند

                آخر هم مهر سنگ بودن میخورد روی پیشانیش!

نظرات 3 + ارسال نظر
سعید دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:30 ب.ظ http://narkand.blogspot.com

فکر کنم تمام این مدت در کار نتیجه‌گیری از وقایع اطرافت بودی

اینکه دخترا برن خواستگاری نه عیبه نه حسنه، اما اینکه بخوای یهو جامعه رو دستخوش چنین تغییری در سنت‌هاش بکنی، یه کم مشکل‌ساز میشه.

وقتی هوا دو نفره‌اس بری بیرون آخرش این میشه که آنفولانزا می‌گیری و 2 - 3 هفته از کارهات عقب می‌افتی.

اوهوم

دیروزم به این نتیجه رسیدیم که فعلا شرایط جامعه ایجاد میکنه چنین ریسکی نکنیم! ولی در آینده ای نه چندادن دور یکی بالاخره این ریسک رو میکنه

پس همون بهتره دونفری برین و دو نفری سرما بخورین و دو نفری دو سه هفته از کارها عقب بیوفتین

خوب شدی؟

سعید دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:52 ب.ظ http://narkand.blogspot.com

خوب شدم، اما سیستم پایدار نیست...

ایشالا زودتر پایدار میشه

حسن چهارشنبه 27 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:01 ق.ظ http://www.hasanalmasi.ir

"توی این چند روزی که هستی و نگار رو زیاد میدیدم، فهمیدم پدر و مادرها حاضرن همه ی دار و ندارشون رو بدن تا نوزادشون لبخند بزنه!"
موافقم.

تایید یک پدر :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد