عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

کتاب آسمانی

یک مشت از بهارنارنج هایی که خشک کرده بودم بر داشتم و گذاشتمشون لای قرآن های توی خونه، قرآن خودمو برداشتم و هر چند صفحه، چند تا گلبرگ میریختم وسطش، کتابی رو که دو روز پیش ختم کردم.یاد حرف ها و قول و قرار هایی که موقع شروع قرآن با صاحبش گذاشتم افتادم، به خیلی از خواسته هام رسیدم ولی چند تاییش مونده هنوز، همینطور که گلبرگ میریختم، یاد تک تک عزیزایی افتادم که با شروع ختم قرآن براشون دعا کردم، امسال دومین سالی بود که توی این ختم قرآن دسته جمعی شرکت کردم، حس خاصی داره، شمال بودیم روز عید فطر که شروع کردم و باز شمال بودیم بعد از دویست و چهل روز  یعنی روز وفات(شهادت) حضرت فاطمه تمومش کردم! بعد از نه ماه مثل یه عادت همیشگی، صبح قبل از هر کاری رفتم سراغش و دفتر چه رو باز کردم و خواستم علامت بزنم، ولی هر چی گشتم صفحه ی سفید نمونده بود. توی دفتر چه یه روزهایی بُلد شده بود و اون روزهای خاصی برای من بود.
الهی که صاحب کتاب همیشه هوامونو داشته باشه

پی نوشت: وقتی داشتم گلبرگ ها رو لای قران میزاشتم سعید توی فکرم بود، آخه داره وارد مرحله ی جدیدی از زندگیش میشه
پی نوشت بعد: امروز که داشتم دنبال چهار صفحه مقاله لاتین میگشتم فهمیدم اون سایتی که مقالات علمیه به روز داشت، به کلی نیست و نابود شده، دلیلش رو هم نمیدونم

نظرات 2 + ارسال نظر
سعید چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 ب.ظ

خانمی که قرآن میخونی وفات حضرت فاطمه یا شهادت حضرت فاطمه؟
ایشالله که صاحب کتاب همیشه همراهت باشه

شما کودوم سعیدی بیزحمت؟

یعنی الان این همه راه برم و درستش کنم؟ باشه به خاطر شوما هم که شده میرم و درستش میکنم

سعید پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:13 ق.ظ http://narkand.blogspot.com

خدا قبول کنه. ممنونم که به یادم بودی و منم دعا کردی. امیدوارم که بشه.

این هفته نشد بریم بیرون، رفته تهران جواب طیف‌هاش رو بگیره

:)
چه بهش خوش گذشته، هر هفته هم میخواد بره :D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد