عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

کافه پیانو

چشمام خط های کتاب رو دنبال می کنن ولی وقتی نیاز به نوشتن پیدا میکنم دیگه تمرکز ندارم تا اون چیزهایی که توی ذهنمه رو خالی نکنم!
توی این هفته، جدای اتفاقاتی که توی روز برام می افتاد؛ آخر شب ها ساعت حدود یازده و نیم تا دو مینشستم و کافه پیانو میخوندم! از موضع گیری سیاسی نویسنده و حاشیه های اون بگذریم کتاب دوست داشتنی ای بود! وقتی میخواستم شروعش کنم با این دید شروع کردم که ممکنه بعد از خوندنش کلی به خودم فحش بدم که چرا با پولش کتاب دیگه ای نگرفتم! ولی از همون شب اول حس بدی نسبت به کتاب پیدا نکردم، دوسش داشتم نوع دید "کافی من" داستان رو! یه وقتایی خودمم اینجوری به اطراف و اطرافیانم نگاه میکنم! از این نظر کتاب فوق العاده ای بود. نوع ارتباطشم با دخترش خیلی ملموس و پدرانه بود، از ارتباطش با همسرش هم خوشم اومد، یه مرد واقعی بود، با وجودی که از همسرش جدا زندگی میکرد و تصمیم به طلاق داشتن ولی حاضر نبود هیچ زن دیگه ای رو جایگزینش کنه! ولی رابطه ی صفورا با کافی من رو اصلا نتونستم درک کنم! اینکه چطور اومد و چطور رفت! کافی من دوست نداشت باهاش وارد بازی شه و بیشتر میزد تو پَرِش ولی نمیدونم چرا در مقابلش واکنش های متفاوتی داشت! دختره ی گیس بریده رو بعضی مواقع حسابی میچزوندش و از این بابت کلی کیف میکردم ولی یهو شبی که با همسرش دعواش شد رفت خونه ی صفورا!!! این جاهاش یه کم نا ملموس بود برام و نتونستم حضمش کنم! اصولا راویه کتابی مرد باشه دوسش ندارم ولی بعد از کتاب "شب سراب" که راویش مرد بود و در واقع نسخه ی دوم "بامداد خمار" بود، کافه پیانو هم یکی از کتاب هایی بود که میشه دوسش داشت و پیشنهادش کرد! ولی در کل فکر میکنم کم هستن مردهایی که با این دید به اطراف یا زن ها نگاه کنند.

"جدل ها تا به این اندازه دوام نمی آوردند اگر که تنها یک نفر مقصر بود"
کافه پیانو/فرهاد جعفری


پی نوشت:وقتی میخوام سالاد درست کنم دوست دارم همه ی اجزائش توی چشم باشه! و همچنین دوست دارم همه ی موادش رو کامل بریزم نه اینکه چیزی جا بزارم! این هم یه سالاد پاستا یا همون سالاد ماکارونی که امروز درست کنم!
پی نوشت بعد: امروز از مامان یه فوت آشپزی یاد گرفتم که مخصوص شوید باقالیه! گفتم اینجا هم بنویسم که یادم نره! وقتی میخوای شوید باقالی رو دم بندازی، به جای آب روغن، آب گوشت و روغن اضافه کن! یه دونه عصاره ی بره ی مگی رو با نصف آب قاطی کن و بهش روغن اضافه کن و بعد بریز روی شوید باقالی و درش رو بزار که دم بکشه! باید اعتراف کنم این همه سال اینو نمیدونستم خب

نظرات 2 + ارسال نظر
دانش دوست ما یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:52 ب.ظ http://daneshdostema.blogsky.com

سلام
به وب من سر بزنین

سعید چهارشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:08 ب.ظ http://narkand.blogspot.com

یعنی می‌گی این کتاب رو بخونم؟ همیشه دو دل بودم تو خوندنش.

فک نمی‌کنی یه دانشجویی دو سه ماهه دور از خونه است، دلش واسه دست‌پخت مامانش یه ذره شده، از این پست‌ها می‌ذاری دلشو کباب کنی، ظالم؟

نمیدونم بهت پیشنهاد خوندنش رو بدم یا نه!!!

بیچاره اون آشپز خوابگاهتونم دستپختش بد نیستا! اسمایلی امید واهی دادن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد