عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

بی تو از آن کوچه گذشتم

دیروز همینکه پام رو گذاشتم روی پله برقی، یهو دلم ریخت! چشمام رو بستم تا نبینم! ولی اون چیزی که من میدیدم با چشمام نبود که با بستنش نشه دید! دلم میخواست همونجا بشینم و گریه کنم بلکن سبک شم! ولی تنها کاری که کردم دور زدن بود که اون مسیر رو تکرار نکنم! فضای اون روز خیلی خلوت بود ولی دیروز اونجا شلوغ بود، اصن یه وضعی بود اون لحظه! هر چی بوده گذشته ولی یه جاهایی هست که وقتی تنها میری... توضیح دادن نمیخواد، فقط باید فراموش کرد. امیدوارم دیگه هیچ وقت اونجا نرم


نظرات 2 + ارسال نظر
سعید چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:16 ب.ظ http://thatdayevening.mihanblog.com

می‌فهم چی میگی
خیلی سخته، خیلی
من خودم خیلی خوشحالم که دیگه سمنان نیستم

:)

ندا سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:51 ب.ظ

شاعر از کوچه معشوقه گذشت
لیک شعری نسرود
نه که معشوقه نداشت
نه که سرگشته نبود
نه...
سالها بود دگر کوچه مهتاب
خیابان شده بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد