عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

کتاب

هفته ی پیش به مرجان زنگ زدم و گفتم یه روز قرار بزاریم بریم نمایشگاه و کتاب بخریم، گفت هفته ی دیگه که میایم خونه اتون قرار میزاریم، قرار شد این سه شنبه بیان خونه امون. دیروز یهو خواهری گفت من فقط امروز وقت دارم واسه نمایشگاه و با مامان قرار شد برن، منم دیدم تنها میمونم، این شد که منم باهاشون رفتم، اول میخواستیم با ماشین بریم، ولی دیدم با مترو بی دردسر تره! واقعا هم بی درد سر بود، خلاصه دیروز خیلی ناگهانی عازم نمایشگاه کتاب امسال شدم! آخرین باری که با خانواده رفته بودم، مال اون زمان بود که نمایشگاه بین المللی بود، خیلی هم صفا داشت، دیروز هم مامان کلی بهش خوش گذشت، منم هر چی توی لیستم بود خریدم و قشنگ الان خالی شدم از هر چی پس اندازه! عوضش کتاب هایی خریدم که دوسشون دارم، اول رفتم سراغ کتاب های کودکان، یه کتاب کاردستی خریدم واسه کارم، یه کتاب رنگ آمیزی واسه نگار و یه کتاب رمان کودک واسه آتنا که از وقتی حروف الفبا رو یاد گرفته ، همه ی مجله ها و کتاب ها رو مثل بلبل میخونه، اینقد که میره روی اعصاب و میگی آتی دیگه بس کن، حالم به هم خورد از این کتاب! بعد رفتم سالن ناشران عمومی، همون اول انتشارات امیرکبیر بود، رفتم واسه خرید خرمگس که گفتن زیر چاپه و به نمایشگاه نرسیده، بعد رفتم نگاه و شوهر آهو خانوم رو خریدم! همینطور به ترتیب کتاب های کوری و دستور زبان عشق رو از مروارید، بعدم خانجون و خواب شمرون رو از حوض نقره و آخر هم کتاب عشق سالهای وبا رو از آریابان خریدم! خواهری هم دالان بهشت و داستان های یک بچه چلمن و چند تا کتاب دیگه گرفت! کلا راضیم از خریدم

پی نوشت: امروز هم با عشقمون قرار داریم
پی نوشت بعد: از اون شرکت که زنگ نزدن، منتظرم ببینم مهد چی میشه!

نظرات 5 + ارسال نظر
e یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:08 ق.ظ http://www.secretlove.blogfa.com

سلام بهت تبریک میگم وبلاگ قشنگی داری . خوشحال میشم بهم سر بزنی

سعید یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ب.ظ http://thatdayevening.mihanblog.com

می‌خواستم امسال بیام نمایشگاه، بسکه هی گفتن این انتشارات تحریم کرده و اون انتشارات مجوز نگرفته منصرف شدم

طفلی ماها که با یه خرید پس‌اندازمون هیچ میشه

منم بهت تبریک می‌گم، وبلاگ قشنگی داری ()

بیشتر انتشاراتی که میخواستم اومده بودن
یعنی من الان هیچم دیگه
خیلی ممنون نظر لطف شماس

ندا یکشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 01:29 ب.ظ

حوض نقره رو یادته عجی صفایی داشت
خبر نداری به امید دیدنته که امروز تونستم بیام سازمان

میخواستم برای مامان تعریف کنم، روم نشد
فدات شم، شرمنده ام کردی با اون هدیه ی قشنگت
ایشالا پنج شنبه هم دوباره همدیگه رو ببینیم

مسیح دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:08 ق.ظ http://Masiih.ir

سلام آبجی!
من همه‌ی تلاشمُ کردم که اولین نفری باشم که تبریک می‌گم تولدتونُ!
امیدوارم سالیانِ سال، پر از عشق، پر از موفقیت و سلامتی زنده باشید!
سایه‌تون مستدام.
در پناه خدا باشید همیشه!
> امیدوارم منُ یادتون بوده‌باشه(!) <

سلام مسیح جان
ممنونم از لطفت
شرمنده ام کردی، تولد دیروزت هم مبارک باشه
الهی 120 ساله شی

مسیح دوشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:09 ب.ظ http://Masiih.ir

دیروز نیست آبجی!
فرداست.
: )

:) ببخشید
یادم نبود کیه، فقط میدونستم یک روز با تولد خودم فاصله داره
بهتر پیشاپیش تولدت مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد