عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

شکر خدا

آدم دو روز نمینویسه دیگه انگار هیچ وقت فرصت نمیکنه بنویسه!
عمل بابا به خوبی انجام شد، بماند که عملش صبح بود و میخواست ما رو بپیچونه! ولی من و مامان همین که زنگ زدیم به موبایلشه و دیدیم خاموشه، شال و کلاه کردیم و رفتیم بیمارستان، ساعت 8 عمل شروع شده بود، نمیدونم تا کی ادامه داشته ولی بابا رو ساعت حدود3 آوردن توی بخش، گمونم توی ریکاوری زیاد مونده بود، اینجور که پرستار میگفته عمل چهار ساعتی طول کشیده ولی بابا خیلی سخت به هوش اومد، همون روز که من و مامان بالای سرش بودیم، فقط یه کم دستشو تکون داد و چیزی حس نکرد، از اونجایی که به هیچ کس از فامیل نگفته بودیم، دوست بابا عمو حسن، اومد و شب رو پیشش موند، آخر شب دیگه میتونست صحبت کنه، تا پنج شنبه هم بستری بود، پنج شنبه دیگه همه ی فک و فامیل فهمیدن و سیلشون سرازیر شد خونه امون تا همین دیشب! اول عمه اینا فهمیدن، چون قرار بود با هم بریم شمال و اونا ساکشونم بسته بودن، وقتی فهمیدن همه اشون اومدن، خاله ها و شوهر خاله هام که یه روز در میون اینجان، تازه هنوز مادر بزرگم نمیدونه و از بین فامیل های بابا فقط همون یه عمه میدونه، عمه هم توی این چند روز تعطیلی یه روز دعوتمون کرد باغ زردآلوشون و از صبح تا آخر شب خودمون خفه کردیم از خوشی! دیروز هم با بابا رفتم علاءالدین و گوشی، نه عروسی رو که میخواستم بخرم خریدم! البته از طبقه ششم! از هر 10 تا مغازه یه دونه اشون داشت و اونم تازه مشکی بود، خلاصه کلی گشتیم تا دلخواهمونو پیدا کردیم، یه کم بزرگه، خیلی باهاش کار نکردم ولی انتقادی که بهش گرفتن در مورد آیفون و صداش کاملا به جاست! از همون مغازه یه گوشی ایرانی هم برای بابا گرفتم، یه مودم وایرلس هم گرفتم و الان با اون به نت وصلم!

پی نوشت: یه کم طول میکشه بهش عادت کنم، ولی راضیم ازش

نظرات 1 + ارسال نظر
سعید چهارشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:40 ق.ظ http://thatdayevening.mihanblog.com

خدا رو شکر که عمل به خوبی انجام شد و آقای پدر هم از شر درد کتفشون خلاص شدن.

مبارک باشه، پس بالاخره خریدیش. حالا می تونی همه اون نرم افزارها رو نصب کنی روش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد