عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

جالب انگیز ناک

دیروز برای خواهری خواستگار اومد! با پسره توی کارهای تحقیقش آشنا شده و این شد که تشریف اوردن منزل! پسره همسن من بود! آتشنشان هم بود، مخابرات هم میخونه! دنبال کار دوم هم هست! خیلی مظلوم میزد! وقتی مادرش گفت چرا دختر بزرگتون ازدواج نکردن؟ بابا گفت دختر بزرگمو به هیچ کس نمیدم! از لحاظ خود ذوقی گفتم! بعد یهو امروز خانم دوست بابا زنگ زد و گفت اگه اجازه بدین فردا با خواهرم و دخترش بیایم و دختر خانومتون رو ببینیم واسه پسر خواهرم! آقا کارمند بانکه! ماشین داره ولی خونه نداره! نمیدونم درآمدش چقده! ولی یهو به مامان گفتم نمیخواد بیان! مامان گفت چرا! گفتم مگه عهد دقیانوسه که مادر و خواهرش بیان و من جلوشون ل خ ت شم تا بپسندن و بعد با آقا زاده بیان؟!!! خلاصه از این حرکتشون خیلی ناراحت شدم! تا اینکه مامان گفت دختره میخواسته بره نمیدونم کجا! گفته تا من هستم بریم عروس رو ببینیم! این شد که نرم شدم و گفتم اگه زنگ زدن، بگو با آقا زاده تشریف بیارن یهویی! بازم ته دلم یه جوریه! اینجور که بوش میاد احتمالا فردا میان! شاید این شک طبیعی باشه چون هیچ چیز معلوم نیست و تازه قراره بفهمیم آقا چه شکلیه و چه کاره است و تحصیلات و ایناش چیه!



پی نوشت: خیلی جالبه نه!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
محراب شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:34 ب.ظ http://birag.blogsky.com

مبارکه
بالاخره این شتریه که رو .. ببخشید در خونه همه میخوابه
امیدوارم خوشبخت بشی هم تو هم خواهرت

سعید یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:34 ب.ظ http://thatdayevening.mihanblog.com

ایشالله که خواهری در کنارش خوشبخت بشه (البته اگر سر گرفت)

خبر دومی رو که خوندم یهو جا خوردم، هم خوشحال شدم و هم نگران :)
چه با این آقا و چه با هرکس دیگه‌ای از صمیم قلبم، از اون ته مه‌هاش واسه‌ت آرزوی خوشبختی می‌کنم، امیدوارم یه زندگی شیرین و شاد داشته باشی. فقط چشمات رو خوب بازکن، خوب خوب.

ایشالا هر چی خیره همون بشه
اگه نگران نمیشدی که میفهمیدم ادعای برادریت کشکه
واقعا ممنونم, اصلا نمیدونم چرا همین که تصمیم قطعی میگیرم واسه ازدواج, یهو شک میکنم به درستی تصمیمم
سعی میکنم درست انتخاب کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد