عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

این روزهای من

داریم روزگار میگذرونیم!
چند هفته پیش عمو بزرگم اینا کلید شمال رو گرفتن و گفتن ما برای عید میریم اونجا؛ بابا هم که اصولا هیچ وقت کارهایی رو که میکنه به ما نمیگه، ما هم از اینور به خاله ام گفتیم شما برید، اونا با خواهر شوهراش و اینا میخواستن برن! کلا همه چی به هم ریخت تا اینکه فهمیدیم بابا کلید رو برای عمو اینا پست کرده و خاله اینا بی خیال رفتن شدن، ما هم که اصلا قرار نبود بریم، چون پوستمون میسوخت و اصلا خوشایند نیست خواهر عروس بسوزه :D ولی با این حال روز عید زن عموم زنگ زد و گفت ما اومدیم چرا شما نیومدید! زن عمو منم یه جوریه که وقتی یه چیزی میگه همه باید گوش بدیم، هم سن مادر بزرگمه، خلاصه بعد از نماز ظهر ما هم رفتیم شمال و شب رسیدیم پیششون ،جمعه هم ساعت چهار حرکت کردیم و ساعت دو رسیدیم، خودتون میزان ترافیک رو بسنجین. بابا اصرار داشت شنبه برگردیم، ولی من اصرار که شنبه عروسی حمیده است ، من کار دارم. شنبه هم به خوبی و خوشی با مرجان و سارا رفتیم عروسی! اصلا از فامیلای شوهرش خوشم نیومد، یه سره همه چی رو میریختن به هم! بعدشم هر چی فامیلاشون پول و اینا سر عقد بهشون داده بودن رو مادره گذاشت توی کیفش و گفت اینا مال ماس!!! حمیده هم همه اش حرص میخورد، اینقد که همون شب عروسی رفتن مسافرت تا از دست فامیلا راحت شن! قبلا حمیده برام تعریف کرده بود چطور فامیلی داره همسرش ولی تا حالا اینجورش رو ندیده بودم! همون شب هم فهمیدم، چون حمیده اتاق عقد هم گرفته، پول اتاق عقد رو پدر شوهرش حساب نکرده و گفته عقد پای شماس!!! اصلا فامیلی بودن ها
حالا بیایم سر مراسم خودمون! اول اینکه خونه تکونی داریم، دیروز فرشامونو آوردن، قراره فردا بیان مبل ها رو بشورن، بعدشم پرده و دیوار ها! بله برونه دیگه! البته بله برون حدود دو هفته ی دیگه میشه، ولی هفته ی دیگه دامادمون با والدینش میان و حرف های اصلی رو بزنن. بعدشم قراره برن انگشتر بخرن واسه بله برون. دیگه این خواهری ما شب و روز موبایل بدسته و داره تلفن و اس ام اس جواب میده، شب هایی که پسره شیفته تا صبح با هم بیدارن! بساطی داریم خلاصه

پی نوشت: هفته دیگه برم یه کت شلواری چیزی بخرم واسه بله برون! خواهر عروسم دیگه
پی نوشت بعد: اون دو شب توی شمال با نوه های عموم توی یه اتاق میخوابیدیم، دو تا دختر بودن، یکی شونزده ساله و یکی 18 ساله! تا صبح این دو تا با دوست پسراشون فک میزدن و آسایش رو از ما گرفتن! زمونه ای شده ها!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
site01 دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 03:44 ب.ظ http://www.site01.tox.ir

۹۶۰۵۰۸۹۴۱بهترین فرصت زندگی شما برای ثروتمند شدن مجموعه ای بی نظیر برای اولین بار در ایران برای کسانی که می خواهند بهتر زندگی کنند و از کمترین وقت و هزینه بیشترین سود را ببرند.برای آگاهی از جزییات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید.
http://www.site01.tox.ir

ندا چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:09 ق.ظ

ایشالله بیایم عروسیه خودت، جریاناتی که تو عروسی افتاده یه چیزاییو برام تداعی می‌کنه یادته؟؟؟؟؟؟؟

ایشالا ما هم بیایم عروسی شما
کاش یادم نمی نداختی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد