خیلی زشته آدم اینقدر درگیر مسائل روزمره بشه که حتی وبلاگش رو نتونه بروز کنه, حالا خوبه خواهرم عقد کرد, اگه مراسم های خودم بود چی!!!
احساس میکنم نسبت به وبلاگم کم لطف بودم, باید تمام سعی ام رو بکنم که دوباره بروز شم. از شهریور تا الان بروز نشده و این نهایت بی توجهی منو میرسونه
دقیقا همین الان به مهدیه گفتم: هیچ خبری ازش نیست بی خیال همه چی شده خدا رحم کرده خواهرش عقد کرده... خیلی بی معرفتیا میدونستی؟؟؟
اصلا امروز که باهات حرف زدم کلی دلم وا شد
آخیییییش، دلم تنگ شده بود واسه اینجا
ایشالله به مبارکی باشه و ایشالله به زودی قسمت خودت هم میشه و قسمت منم میشه
سعید نیستی
دیگه واسه چی بیام بنویسم
اینجا فقط سعید ادمه؟ما مدادیم؟بنویس.بنویس از سر خط.
سعید 47 درصد قضیه است
ندا هم 50 درصد
بقیه 3 درصد