عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

گذر ایام

امروز ندا باعث شد من بعد از هفته ها اینجا رو باز کنم
وقتی اینجا رو باز کردم، حس کردم چقدر حرف دارم که اینجا بزنم!
روزهای خوبی دارم! درسته کار خاصی نمیکنم، ولی راضی ام و این از همه چی مهمتره! امسال دو تا شال گردن واسه خودم بافتم و یه روسری سه گوش یا همون اشارپ، اگه شد عکساشونو میزارم، گلدون هام بعد از یه سهل انگاری سرما خوردن، یعنی آفتاب بود، من گذاشتمشون توی حیاط، بعد نگار مریض شد و رفتیم خونه ی خاله ام، تا شب موندن بیرون و سرما زده شدن، کم کم مردن؛ یکیشون سه تا گوجه داشت! عوضش فیتونیا سرحاله هنوز.
بیست و پنجم آذر دختر کوچولوی سارا بدنیا اومد، نمیدونی چه حس خوبیه، دیدن بچه ای که مادرش دوستته، با سارا اولین ها رو تجربه کردیم، هم اولین نفری بود که بعد از پیش دانشگاهی ازدواج کرد و هم اولینی که بچه دار شد، وقتی بچه اش رو دیدم تا شب برای مامان داشتم توصیفش میکردم، زود هم دلم براش تنگ شد.
دامادمون هم تقریبا هفته ای یک یا دو دفعه میاد و میره، خدا رو شکر تونستم باهاش ارتباط خوب برقرار کنم، من یه مدلی ام که وقتی از یکی خوشم نیاد، تا آخر نمیتونم تحملش کنم، ولی با دامادمون اینا این اتفاق نیوفتاد!
تقریبا هر روز با مامان بیرونم، کلا شدم دختر خانواده، دیگه در طول روز لپ تاپ روشن نمیکنم تا هی نخوام سرم اون تو باشه، شب ها موقع خواب یکی دو ساعتی روشن میکنم و کارهای همیشگی رو انجام میدم، البته بیشتر اوقات جیتاک موبایلم رو روشن میکنم!
توی این مدت هم گودر نابود شد، پلاس خوبه ها، ولی گودر یه چیز دیگه ای بود، چقدر دوستای جدید گودری پیدا کرده بودم.

خلاصه که این بود انشای من، الان دیگه باس از روی تخت پا شم و روز رو شروع کنم.

نظرات 2 + ارسال نظر
ندا شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ق.ظ

چه عجب.... یعنی چه عجبا فقط همینو می تونم بگم


چقد خوشحال شدیا!

سعید جمعه 23 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:05 ق.ظ http://narkand.blogspot.com/

من که هر وقت کانکت میشم چراغ تو خاموشه

دو سه هفته اس واسه اینکه سرعت پایینه اصلا جی تاکم باز نمیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد