عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

پست فمنیستی


http://i25.tinypic.com/2vbv1nn.jpg


پی نوشت: قضاوت با خودتون!!!!!!!!!

پی نوشت بعد: اینم لینکش برای اونایی که نتونستن خوب بخونن
پی نوشت بعد: مطمئن باشید اینجا یه وبلاگ فمنیستی نیست


همه چی توش هست


جای همتون خالی خیلی خوش گذشت، تو روحیه ام خیلی تاثیر مثبت گذاشت اونم بعد از گذروندن دو سه هفته ی واقعا مصیبت...
سال پیش یادمه وقتی بعد از اینکه از تنگه اومدیم خونه به خاطر درد پاهام گریه میکردم و گفتم " من غلط بکنم دفعه ی بعد تا آخر مسیر باهاتون بیام" با همین قاطعییت!
ولی وقتی با ۱۷ نفر قصد میکنی با هم تا آخر مسیر برید دیگه نمی تونی حرف خودتو به کرسی بنشونی!
وقتی داری مسیر تنگه ها رو طی میکنی و از سرمای آب پاهات سِر و بی حس شده باز با قاطعیت داد میزنی"من تنگه بعد باهاتون نمیــــــــــــــــــام" بعد انعکاس صداتو میشنوی؛ نمیام، نمیام ، میام، یام، ام، م
بعد از اینکه تنگه اول رو رد کردی از دیدن منظره اونجا به وجد میای و جو گیر میشه و خودت پیشنهاد میدی زودتر برسیم به آبشار،وقتی نزدیک آبشار رسیدی و به غلط کردن افتادی، اونجاس که پشیمونی سودی نداره و بازم مجبوری تا اون بالا بری
وقتی به آبشار رسیدی باز جو میگیرتت و می خوای بری زیر آبشار که مامانت نمی زاره، بعد میبینی پسرا و دخترا از یه تونل کوچیک و مخوف رفتن پشت آبشار، باز جوزدگی کار خودشو میکنه و با برو بچس از اون تونل میگذری و میری زیر آبشار
الان که دیگه همه چی تموم شده و باید تمام این مسیر رو بر گردی! تازه میفهمی که هیچ توانی برای بر گشتن نداری و هی سر بقیه غر میزنی که "شما منو اغفال کردیــــــــــن" 
اینجاست که تصمیم میگری روی تمام سنگ های مسیر بنویسی "غلط کردم"
در همین هنگام هوا طوفانی میشه با وجودی که لباس هات کاملا خیسه؛ هوا به قدری سرد میشه که یاد اخوان میوفتی که میگه ::سورت سرمای دی بیداد ها میکرد :: بعد تصمیم بعدی خودتو میگیری که تمام این غلط کردن ها رو به صورت بُلد بنویسی، اینجوری"غلط کردم"(شکلک مناسب یافت نشد)
برای اینکه جو رو شاد کنید همچنان به مسخره بازی های خودت ادامه میدی تا کسی نفهمه چه دردی رو متحمل میشی
و بالاخره بعد از چهار ساعت و نیم پیاده روی،کوه نوردی، آب نوردی، صخره نوردی، آبشار نوردی و ... میرسی اول مسیر
موبالتو داده بودی دست مادر بزرگت که یه وقت مشکلی براش پیش نیاد، مادر بزرگتم موبالتو خاموش کرده ، بعد که روشنش میکنی میفهمی چند ساعته تو این منطقه شبکه مشکل داشته( به وسیله آقای قهوه خونه چی اینو می فهمی)نزدیکی های شهر آبسرد، حدود ساعت هفت و نیم بعد از ظهر نا گهان سیل عظیمی از اس ام اسه که روانه گوشیت میشه و پی می بری که شبکه موجود است، به یه چیز دیگه هم پی می بری! اینکه چه آدم مهمی بودی و خودت نمی دونستی! تو روزهای معمولی نه گوشیت زنگ میخوره و نه پیغامی (مسیج)داری(شوخی ای بیش نیست) ولی امروز کلی بهت زنگ زده اند و پیغام گذاشتن و به خاطر این موفقیت بر خود می بالی

شب که میرسی خونه باز گریه و زاریت شروع میشه و باز میگی " من غلط بکنم دفعه ی بعد تا آخر مسیر باهاتون بیام" با همین قاطعیت!

از شوخی گذشته خیلی خوش گذشت، خیلی فاز داد، از ترس اینکه پس فردا بلوتوسمون در نیاد حرکات موزون تعطیل بود
بازم راننده اتوبوس از راننده های گرمسار بود که خیلی هوامو داشت و بهم میگفت خانم گرمساری، کلی تحویلم گرفت

بعد از سپری کردن آزمون های سخت زبان ، اینبار نوبت به آزمون تعیین سطح ایلِرنینگ رسیدباز هم داستان بس دِرامه تعیین سطحولی اینبار همه با هم رفته بودیم، اول بُردنمون تو یه کلاس تا تعیین سطح شروع بشه، آموزشگاه مربوطه هم ماله ج د بود، خیر سرمون ما هم از زیر مجموعه های ج د هستیم ولی امکانات اونا کجا و امکانات ما کجا(نا شکری نمی کنم)
صندلی هاشون چشممونو گرفت ، خیلی خوکشل بودن، همه یه رنگ، یه جور(مال ما ها هم تقریبا یه رنگ و یه جوره)، جدید بودن، با یه دسته خیلی راحت بالا و پایین میرفت، ماها هم ندید بدید اول همه تو کلاس یه دور موج مکزیکی رفتیم که خیلی حال دادحتی آقای ن که توی ن ر کار میکرد با ما همراه بودآقای ب که میگفت با همین صندلی ها بر گردیم سازمان فرصت خوبی بود که همکارا با هم به دور از محیط کار  صحبت کنیم!آزمونش هاش(اطلاعات، ویندوز، وُرد، اِکسل، اَکسِز، پاورپوینت و اینترنت) که خیلی مسخره بود هر سوالی که بلد بودیم باید با یوزر ادمین انجام میدادیم و چون سیستم ها شون ادمین نبود عملا نمره سوال رو نمی گرفتیمبه خاطر همین مشکلات ما هیچکدوم آزمون اینترنت رو نمره صد نگرفتیم، خیلی مسخره اس! به قول ندا ما که هر کدوم بخش های یه سایت رو میگردونیم، نتونیم از آزمون اینترنت نمره ی کامل بگیریم


پی نوشت: یه کم پست طولانی شد، احتمالا از خوندنش خسته شدی

پی نوشت بعد: معمولا توقع بی جاییه که آقایون از خانم ها انتظار داشته باشن به همون صریحی که آقایون میگن دوستت دارم ؛خانم ها هم بگن دوستت دارم، خانم ها معمولا(گفتم معمولا پس مواردی هم هست که صراحتا اینو بگن) با کارهاشون اینو نشون میدن، ولی مردها اینو درک نمی کنن!(مخاطبم کسی بود که اینجا رو نمی خونه و این شکایت رو از خانم ها به من کرد)

پی نوشت بعدی بعد:اینجا از همه چی مینویسم ، از رویداد های زندگیم و... ، اینجا مال منه، قرار نیست به کسی در مورد نوشته هام توضیحی بدم یا باز خواست بشم! اگه جنبه اش رو نداری نخون! کسی مجبور به خوندنت نکرده!

پی نوشت بعدی بعدی بعد:بالایی خیلی خشن نبود، ولی با بعضیا باید با همین خشونت بر خورد کرد

چهار فصل زندگی


در چهار فصل زندگی

تودر کدام سال وماه وروز......احساسات را به باد سپرده بودی

که هر روز...به خاطر....خوبیهایم از تو پوزش می طلبیدم

هرروز باخودم عهد می کردم

که تو را از فردا دوست نداشته باشم

ودیگر نگرانت نباشم

ولی فردا...باز دیوانه تر باز عاشقتر

و باز به خاطر خوبیهایم از تو پوزش می طلبیدم

غرورم را هر دم به تاراج می دادم.....

ودر درون چون آواری فرو می ریختم

ای باغبان.... داسی بزن....به ریشه منِ گندم

تا نابود شوم تادانه دانه برزمین بپاشم

هیهات گرچه می دانم فردا از این همه دوست داشتن من

هزار گندم عاشق تر جوانه خواهد زد

ای گمشده احساس درقرون واعصار..............

مرا دریاب....که بعدازمن چکاوکی برای تومثل من نخواهد خواند

و سرو و صنوبری نگران تو نخواهد بود



پی نوشت: فردا میرم تنگه واشی
جای همتونو خالی میکنم
پی نوشت بعد: شعر بالا خیلی با احساسه! ولی نمی دونم نویسنده اش کیه
پی نوشت بعد بعدی: شنیدین میگن لعنت بر دهانی که بی موقع باز شود؟!!! از دیروز تا حالا هزار بار اینو به خودم گفتم