عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

عشق همینجاست!!!‏

تو کجایی؟‏

شکر

داشتم به پارسال همین روزها فکر میکردم! اون روزها تو چه وضعی بودم و الان توی چه وضعی هستم.


پی نوشت: گاهی وقت ها، نه! بیشتر وقت ها با شکر کردن هم نمیتونی حق مطلب رو ادا کنی!

همینجوری

http://s1.picofile.com/baharan/Pictures/tumblr_l0li2d65jR1qa2txho1_500.jpg

گفتی دوستت دارم

و من به خیابان رفتم!

فضای اتاق برای پرواز کافی نبود...


پی نوشت: شعر از گروس عبدالملکیان

اضافه نوشت: من هنوز نمیدونم برای چی اسم فروغ فرخزاد باید از لیست شاعرای ما حذف شه!!!

جزیره سرگردانی

از اصطلاح بار امانت خوشم می آید. هم مولوی و هم حافظ و هم دیگران درباره اش سخن گفته اند، معلوم است که همه شان از قرآن کریم گرفته اند. واقعا بار امانت چیست که آسمان و زمین و کوهها بر دوش نگرفتند و انسان پذیرفت؟ آیا انسان از نادانی قبولش کرد؟ و همین جهالت موجب شد که به فضل و علم دست بیابد؟ و این ظلم که بر خود کرد از همه ی عدلها برتر بود؟ عده ای میگویند که بار امانت "اندوه" است... مولانا، بار امانت را به آزادی و اختیار انسان نیز تعبیر کرده... یک نظر دیگر هم دارم و آن اینکه بار امانت عشق است که انسان را به وادی ایمن میرساند... اما اینکه امشب به یاد بار امانت افتاده ام، علتش دختری است که تازه دیده ام و تصور میکنم این دختر بار امانتی است که بر دوش خواهم گرفت و به وادی ایمن خواهم رسانید.
جزیره سرگردانی/ سیمین دانشور/ انتشارات خوارزمی

خب این چند خطی بود از کتاب جدیدی که خوندم! این کتاب یه جور خاصی بود، با تعریف خواب هستی شروع میشه و باز هم با تعریف خوابش تموم میشه! توی این کتاب سیمین از خودش و عقایدش مینویسه! از جلال مینویسه، کمتر کتابی به این سبک بوده که نویسنده خودش رو توی داستان بیاره و در واقع شخصیت اصلی داستان از سیمین تاثیر میپذیره! مثل بیشتر کتاب های سیاسی باز به این موضوع پرداخته شده که آدم های سیاسی با سیاست ازدواج میکنن! مورد دیگه ای هم که این کتاب در بر داشت خیانت بود! اینکه اگه مردی به زنش خیانت کنه نباید انتظار وفاداری از همسرش داشته باشه! محور اصلی داستان سر در گمی دختری بود که عاشق دوستش بود و خواستار ازدواج با اون، ولی دوستش که آدم نرمالی نبود و میدونست این دختر رو بدبخت میکنه، حاضر نبود مسئولیتش رو قبول کنه، و در این بین فردی پیدا میشه که دختر با دیدن چشم هاش عاشقش میشه و...
شخصیت های دوست داشتنی این کتاب برای من استاد مانی و بیژن بودن، نمیدونم چرا ولی دوسشون داشتم!
از عزیزی که این کتاب رو بهم معرفی کرد واقعا ممنونم!


پی نوشت: سه سال پیش همچین روزی یعنی اول اردیبهشت من رفتم سر کار و امروز خواهری رفت! امیدوارم اون هم مثل من بعد از دوسال راهی خونه نشه!
پی نوشت بعد: حس بدیه که آدم توسط دوست چندین ساله اش امتحان بشه!